!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

چگونگی شهادت حضرت رقیه(س)

سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۵۶ ب.ظ



شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها السلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته

بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود:


عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه

نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را

شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.


بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل

دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با

غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم

رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از

عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه

او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.


خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند.

رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه

کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر

مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.


بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت:

پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه

کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی

صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به

چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر

سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.


دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر

ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به

سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل

دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141
  • محمدحسین کاوری

سلسله عشق

نظرات  (۲)

www.youface.ir
فیسبوووووووووووووووک ایرانیان
سلام
ممنون از حضور گرمتان
امیدوارم که روزها به کامتان شیرین.
التماس دعا
یا حق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی