من همان برگم که بر روی درخت ...... لرزم از برد چنین پاییز سخت
در نهایت باید افتاد و گریست...... به درخت گفت خداحافظ و رفت . . .
- ۳ نظر
- ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۳۹
من همان برگم که بر روی درخت ...... لرزم از برد چنین پاییز سخت
در نهایت باید افتاد و گریست...... به درخت گفت خداحافظ و رفت . . .
-خط دوم شکست فرمانده! احتمال شکست بسیار است
پس مهماتمان چه شد... سید؟ هیچ امّید هست؟ -بسیار است
روزهای حماسه و ماسه، بوی باروت و ام یک و ژ٣
داغ سیصد هزار لاله ی سرخ؛ به گمانت کم است؟ بسیار است
دهه ی بی هویت هشتاد، بام ها در تصرف بشقاب
داخل آلبومش ولی عطر دهه ی سرخ شصت بسیار است
چهره پشت نقاب ها خالی، جیب ها پر، خشاب ها خالی
گرچه دوران جاهلیت نیست، مشرک و بت پرست بسیار است
ساکنان حضیض بالاشهر طعنه اش می زنند گاه اما
گاهی اوقات درّه در اوج است، ارتفاعات پست بسیار است
... دیشب آمد به خواب او سید، دست او را فشرد با لبخند
گفت: من زودتر شهید شدم، دست بالای دست بسیار است
سُئِل أَمیرُالمُؤمِنینَ علیه السلام عَنِ «العِلْمِ»،
فقالَ: أَربَعُ کَلِماتٍ: أَنْ تَعْبُدَ اللهَ بِقَدْرِ حاجَتِکَ إلَیْهِ، وَ أَنْ تَعْصِیَهُ بِقَدْرِ صَبْرِکَ عَلَى النَّارِ، وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْیاکَ بِقَدْرِ عُمُرِکَ فیها، وَ أَنْ تَعْمَلَ لآِخِرَتِکَ بِقَدْرِ بَقائِکَ فیها.
***************************
از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره علم سؤال شد،
فرمودند: چهار کلمه است:
خداوند را به اندازه ای که
به او نیازمندی، عبادت کنی.
به اندازه ای که
طاقت تحمل آتش را داری، معصیت کنی.
برای دنیایت به اندازه ای که
در آن عمر داری، کار کنی .
و برای آخرتت به اندازه ای که
در آن باقی میمانی، عمل کنی.
چشماتونو ببندید و اون لحظه ای رو به خاطر
بیارید که آخرین امتحان رو تموم کردید و برگه رو دادید به مراقب و با یه حس
خَلاصی دارید میاید سمت خونه و واسه تابستون نقشه میکشید و هزارتا رویا …
هووووووووووی عمو کجایی ؟ جلوی پاتو نگاه کن ؛ فردا باید بری مدرسه …
ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن .
بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن ،
و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن .......