!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکایت» ثبت شده است

۳۰
آبان
۹۲

ابوالعیناء و اولاد آدم

 

شخصی بر بالای سر ابوالعیناء که جایی را نمی دید ایستاده بود.ابوالعیناء یک مرتبه متوجه حضور او شد و پرسید: کیستی؟

 

مرد گفت: از اولاد آدم!ابوالعیناء گفت: مرحبا به تو، خدا تو را طول عمر موهبت کند، چه مرا گمان بود که این نسل از روی زمین برافتاده است!


  • قاصدک
۳۰
تیر
۹۲


اندوه تو شد وارد کاشانه‌ام امشب

مهمان عزیز آمده در خانه‌ام امشب

صد شکر خدا را که نشسته‌ست به شادی

گنج غمت اندر دل ویرانه‌ام امشب

بگشا لب افسونگرت ای شوخ پری چهر

تا شیخ بداند ز چه افسانه‌ام امشب

ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد

ای بی‌خبر از گریه مستانه‌ام امشب

یک جرعهٔ تو مست کند هر دو جهان را

چیزی که لبت ریخت به پیمانه‌ام امشب

شاید که شکارم شود آن مرغ بهشتی

گاهی شکن دام و گهی دانه‌ام امشب

از من بگریزید که می‌خورده‌ام امشب

با من منشینید که دیوانه‌ام امشب

بی حاصلم از عمر گرانمایه فروغی

گر جان نرود در پی جانانه‌ام امشب

(فروغی بسطامی)

  • محمدحسین کاوری
۲۴
تیر
۹۲
دوستان نظرتون راجع به این عکس چیه؟



به قول یکی از دوستام
حکایت عجیبیه؛ حکایت پر طاووس...
  • محمدحسین کاوری
۱۱
تیر
۹۲

بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شب یلداست

نور ز خورشید جوی بو که برآید

بر در ارباب بی‌مروت دنیا

چند نشینی که خواجه کی به درآید

ترک گدایی مکن که گنج بیابی

از نظر ره روی که در گذر آید

صالح و طالح متاع خویش نمودند

تا که قبول افتد و که در نظر آید

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر

باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید

غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست

هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید

حافظ شیرازی

  • محمدحسین کاوری
۰۷
ارديبهشت
۹۲

درسی از گاندی

گاندی رهبر فقید هندوستان با قطار در حال مسافرت بود ...

به علت بی توجهی، یک لنگه از کفشهای نو او، که به تازگی خریده بود از

پنجره ی قطار بیرون افتاد.

گاندی بلافاصله لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت.

مسافران دیگر با تعجب به او نگاه کردند و علت این کارش را پرسیدند.

او با لبخندی رضایت بخش گفت: "یک لنگه کفش نو برای من بی مصرف

است، ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا کند مطمئنا خیلی خوشحال

خواهد شد"

خوشبختی یگانه چیزی است که می توانیم بی آنکه خود داشته باشیم،

دیگران را از آن برخوردار کنیم.


  • محمدحسین کاوری
۱۸
آبان
۹۱

روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.

 در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد.


یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد.

وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است.

وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت :

 

 " هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد ....."


  • محمدحسین کاوری
۱۶
آبان
۹۱


بسم الله الرحمن الرحیم-www.khademoshohada1.blogfa.com


شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم؟

پیر مغان: شب یک غذای شور بخور. آب نخور و بخواب.

شاگرد دستور پیر رو اجرا کرد و برگشت.

شاگرد: استاد دائم خواب آب میدیدم!

خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم.

کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم!

در ساحل رودخانه ای مشغول….

گفت اینا رو خواب دیدم!

پیر مغان فرمود:

تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛

تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!!

 

  • محمدحسین کاوری