!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۵
خرداد
۹۱

عکاسی

سلام

امروز مجموعه مقالاتی در مورد آموزش اصول عکاسی دیجیتال رو واستون آماده کردم.

این مقالات به دو بخش تقسیم میشه یکیش ۹ جلسه و یکی دیگه ۱۹ جلسه هست که دومیه مال آقای بهین ناظم رعایا هست.

این ۲۸ جلسه ممکنه مطالب تکراری داشته باشه ولی خوندن هر دو دوره خالی از لطف نیست.

در ضمن پیشنهاد می‌کنم که حتی الامکان یک دوربین اس ال آر جلتون باشه تا نکته به نکتش رو روی دوربین اجرا کنین.

خوبی این مجموعه مقالات اینه که بخاطر فشرده سازی حجمش نسبتاً پایینه و همچنین شما رو از سردرگمی و وقت تلف کردن توی اینترنت نجات میده.

در ضمن این مجموعه هم به درخواست یکی از دوستام تدارک دیده شده. امیدوارم که بتونم جواب مهربونیاش رو بدم.

اگه خوشتون اومد نظر بدین تا دفه بعد ترفند‌های عکاسی رو واستون آپ کنم. آخه واسه اونا خیلی وقت تلف کردم و به سایت های مختلف رفتم.

به هر حال شما می‌تونین آموزش اصول عکاسی دیجیتال رو از لینک زیر دانلود کنین

دانلود آموزش با لینک مستقیم

دانلود آموزش با لینک غیر مستقیم

  • محمدحسین کاوری
۲۴
خرداد
۹۱

 

په نه په 

واسه دوستم عکس ایمیل کردم زنگ زدم میگم فرستادمش واست . میگه یعنی الان تو ایمیلمه؟ پـَـ نه پـَـ الان دم در خونتونه ولی دستش به زنگ نمیرسه درو بزن بیاد بالا

***************************

به مامانم میگم:نمیخای واسه ما آستین بالا بزنی؟میگه:پسرم زن میخوای؟گفتم : پـَـ نه پـَـ گفتم آستیناتو بالا بزنی با هم مچ بندازیم ببینیم کی قوی تره

***************************

رفتم تو ماهی فروشی به فروشنده می گم :آقا یه ماهی قزل آلا بدین.میگه : واسه خوردن میخای؟میگم: پـَـ نه پـَـ اومدم واکسن هاری و کزازشو بزنم و برم

***************************

تو اتوبان گشت نا محسوس یه ماشینو گرفته بود.راننده ماشینه به پلیسه میگه :می خای جریمم کنی؟ پلیسه میگه: پـَـ نه پـَـ بادو تا همکارام میخاستیم گل کوچیک بازی کنیم یه یار کم داشتیم گفتیم مزاحم شما بشیم

***************************

کمیته انضباطی دانشگاه خواسته رفتم تو میگه شما دو ترم تعلیق خوردید اعصابم خورد سرمو انداختم پایین دارم لبمو میخورم میگه ناراحت شدید؛ پـَـ نه پـَـ خوشحال شدم دارم فکر میکنم چجوری این لطف شما رو جبران کنم

***************************

یکی تو دانشگاه ازم پرسید ورودی چندی؟ گفتم۸۵ همچین با تعجب گفت پس ترم اخری گفتم پـَـ نه پـَـ ترم اولم ولی از آخر اومدم شروع کنم

***************************

یه شب یه یارو که نقاب زده بود با تفنگ جولوی یه دختره تو خیابون رو میگیره.دختره میگه:میخای پولامو بدزدی؟یارو میگه: پـَـ نه پـَـ اومدم بهت پیشنهاد ازدواج بدم .چون دیر وقت بود گفتم مزاحم خانواده نشم

***************************

یکی از این سوسک کوچیکا از جلو پام رد شده یه دستمال از جیبم درآوردم … دوستم میگه میخوای بکشیش ؟ پـَـ نه پـَـ آبریزش بینی داره میخوام نریزه رو قالی

***************************

خانمم را بردم اتاق عمل سزارین،ماما میپرسه برای عمل اومدید؟ پـَـ نه پـَـ اومدیم نوزادا رو ببینیم یک خوشگلشو برای اتاق خوابمون انتخاب کنیم؟!

***************************

یه مرد با ریش وپشم دراز و لباس مندرس کنار خیابون وایستاده داداشم میگه این گدائه؛ پـَـ نه پـَـ کارل مارکسه اومده ببینه کارگران جهان با هم متحد شدن یا نه

***************************

تو باغ وحش یه مار پیتون دیده میگه این مار؟

میگم پـَـ نه پـَـ نخ دندون رستم که سیمرغ با قدرت جادویی بهش جون داده.

***************************

زنه دوقلو زایده…پرستاره یکی از بچه هارو میبره براش….زنه میپرسه:اون یکی هم میارین؟؟؟پرستاره گفت: پـَـ نه پـَـ فعلا اینو ببرین استفاده کنین… ده روز بعد از فعال سازی اون یکی هم پست میکنیم درِ خونتون

***************************

به یارو میگی آفتابه داری؟ میگه برا خونه می خوای؟ گفتم پـَـ نه پـَـ برا قالب کیک جشن تولد بابام می خوام، آخه سنتی دوست داره.

***************************

سر کلاس راهنمایی رانندگی نشسته بودم. کلاس گرم بود و همه خیس عرق شده بودند .

به مسئول کلاس میگم : ببخشید خانم میشه کولر رو روشن کنید

میگه :گرمه. گفتم: پـَـ نه پـَـ هممون از خجالت خیس عرق شدیم.

  • محمدحسین کاوری
۲۴
خرداد
۹۱

 

از فروشنده پرسیدم قیمت دلار چنده ؟
گفت الان ؟ یا الان ؟
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

دلنوشته دختران مجرد :
از کلاس اول خواندیم آن مرد آمد ! آن مرد با اسب آمد !
ما که ترشیدیم ، مرتیکه با خر هم نیامد و باز هم بابا نان داد !
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

دیدین بعضیا وقتی می‌شینن رو صندلی چرمی بعد صدا میده
یه بار دیگه صداشو در میارن که بگن مال صندلی بوده؟!!
فاجعه اونجاست که صداش دیگه در نیاد !
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

فقط یه ایرانی میتونه بعد از شنیدن صدای پیغامگیرِ تلفن بگه
“إإإ رفت رو پیغامگیرشون”
و سریعاً تلفن رو قطع کنه !!

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

یادش بخیر قدیمـا رو عیدی فک و فامیل حســـــاب باز میکردیم
امسال خیلـــی بهمون لطف کنن ماچمون میکنن…!

  • محمدحسین کاوری
۱۷
خرداد
۹۱

شاهین نجفی ملعون

 

چند روز پیش توی یکی از وبلاگ‌ها مطلبی دیدم که جالب بود واسه شما هم مینویسمش:

آقای شاهین نجفی؛ سه راه داری:

۱ خودت، خودتو بکشی

 ۲ به دست شیعیان کشته بشی

۳ تا آخر عمر مثل سلمان رشدی از این سوراخ به اون سوراخ فرار کنی!

انتخاب با خودته

  • محمدحسین کاوری
۱۲
خرداد
۹۱
با سلام به همه دوستان
امروز یکی دیگه از کارهای خودم یعنی دکلمه زیبا و عاشقانه رو واستون گذاشتم
شعر این دکلمه از آقای یدالله گودرزی هست.
این آهنگ رو می‌تونین از لینک زیر بدانلودین.
 
  • محمدحسین کاوری
۰۶
خرداد
۹۱

 

با سلام خدمت همه دوستان عزیزتر از جانم

خلاصه بگم: جونم واستون بگه که دو هفته پیش جاتون خالی، رفتیم اردوی قم و تهران و شمال که انصافا خیلی چسبید. منم دوربینو برداشتم و تا جاییکه جا داشت عکس گرفتم که حتی چهار بار حافضه ۱۶ گیگا بایتی رو پر کردم و روی لپ تاپ خالی میکردم البته با فرمت غیر فشرده عکس میگرفتم. به هر حال قرار بود خلاصش کنم که در ادامه مطلب تعدادی از عکسهامو واستون گذاشتم.

ممنون میشم نظراتتون رو در مورد عکسهام بدونم.

از تمام کسانی که در گرفتن این عکسها منو یاری کردن تشکر میکنم.

  • محمدحسین کاوری
۰۲
خرداد
۹۱
دعای ماه رجب:

  • محمدحسین کاوری
۰۱
خرداد
۹۱

رضا به رضایت خداوند

یک روز حضرت موسی (ع) به خداوند متعال عرض کردن : من دلم میخواهد یکی از بندگان خوبت را ببینم . خطاب آمد : برو به صحرا . اونجا مردی هست که کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست . حضرت آمد دید یک مردی هست که بیل میزند و کار میکند . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل (ع)پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکند . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد . فورا نشست و بیلش را هم گذاشت پیش رویش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشمتان را برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم

  • محمدحسین کاوری