!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

۱۳
آذر
۹۰
همزمان با افتتاح ساختمان جدید مزار شهید مدرس؛
هفتاد و چهارمین مراسم بزرگداشت آیت الله مدرس با حضور مقامات کشوری به کار خود پایان داد.
 
مراسم بزرگداشت هفتاد و چهارمین سالروز شهادت آیت الله مدرس همزمان با افتتاح ساختمان جدید مرقد آیت الله مدرس با حضور جمعی از روحانیون و مسئولین کشوری از جمله آیت الله سید یوسف طباطبایی نماینده ولی فقیه و امام جمعه اصفهان مهندس باهنر نایب رئیس مجلس شورای اسلامی برگزار شد.
 
آیت الله سید یوسف طباطبایی در بیانات خود با اشاره به جایگاه والای شهید مدرس گفت: در و جود آیت الله مدرس دو صفت وجود نداشت اول ترس و دوم طمع. این دو عامل است که می‌تواند یک انسان را در برابر ظلم یک حکومت استوار نگاه دارد. از همین رو در مقابل رضا خان اینگونه بی پروا ایستاده و از مردم دفاع کرد
 
وی با اشاره به اراده ویژه امام خمینی (ره) به شهید مدرس افزود: شهید مدرس منشاء و الگوی مبارزه امام خمینی با ظلم زمانه بود. آرامش امروز را مدیون مبارزات مدرس‌گونه‌ی امام خمینی هستیم.
 
نماینده ولی فقیه در اصفهان با بیان ارزش والای دو نعمت هدایت و رهبری افزود: طبق نص صریح قرآن، خداوند بر بندگانش بخاطر نعمت‌ها منت نگذارده است مگر برای نعمت هدایت و رهبری. اگر امروز مدرس برای ما الگو است بخاطر استفاده صحیح از نعمت‌ها است. بعضی افراد نعمت‌ها را که نوعی وسیله نزد ما است تبدیل به نقمت کرده و مصداق بارز خسارت دیده در دنیا و آخرت هستند.
  • محمدحسین کاوری
۱۰
آذر
۹۰
در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه... چه شکلی! داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه! گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است. گفت: آخر ما حزب‌اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.
  • محمدحسین کاوری