!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکمت» ثبت شده است

۱۸
فروردين
۹۲


هر چه را نیاز داشتم به دانستن از کشتی نوح آموختم:
 

1. از قایق جا نمانید
 

2. به خاطر بسپارید که همه ی ما در یک قایقیم (سرنوشت مشترک)
 

3. از قبل برنامه ریزی کنید. موقعی که نوح کشتی اش را می ساخت ،از باران خبری نبود.


4. خود را سالم و سر حال نگه دارید. امکان دارد در 60 سالگی کسی از شما بخواهد که دست به کار بزرگی بزنید.
 

5. به حرف نقادان و عیب جویان گوش ندهید،به کاری که باید انجام دهید بیندیشید
 

6. آیندتان را در جایی بلند و مرتفع بنا کنید.
 

7. سرعت ، هیچ مزیتی ندارد ، حلزون و یوزپلنگ هر دو در عرشه ی کشتی بودند.
 

8. موقعی که دچار فشار روحی هستید ،چندی روی آب غوطه خورید.
 

9. به خاطر بسپارید کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را حرفه ای ها ساختند.
 

10. هراسی از طوفان به دل راه ندهید . موقعی که با خدایید،همیشه رنگین کمانی در انتظارتان هست.


 

کشتی نوح...!

  • محمدحسین کاوری
۱۶
فروردين
۹۲
 

قطره؛ دلش دریا می خواست

خیلی وقت بود که به خدا خواسته اش رو گفته بود

هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر

 قطره را لیاقت دریا نیست!

قطره عبور کرد و گذشت

قطره پشت سر گذاشت

قطره ایستاد و منجمد شد

قطره روان شد و راه افتاد

قطره از دست داد و به آسمان رفت


و قطره؛ هر بار چیری از رنج و عشق و صبوری آموخت


تا روزی که خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!

 خدا قطره را به دریا رساند

قطره طعم دریا را چشید

طعم دریا شدن را


اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟

خدا گفت : هست!

قطره گفت : پس من آن را می خواهم

بزرگ ترین را، و بی نهایت را !


پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!

و آدم عاشق بود، دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد

اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت

آدم همه ی عشقش را درون یک قطره ریخت

قطره از قلب عاشق عبور کرد!

و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید. خدا گفت :

حالا تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشــک عــاشق است!!



  • محمدحسین کاوری
۰۶
فروردين
۹۲
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا 


بطور مسلم دشمن ترین مردم نسبت را به مؤمنان ، یهود و مشرکان خواهی یافت؛

 
  (المائدة/82)

.
بطور مسلم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان ، یهود و مشرکان خواهی یافت؛

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا (المائدة/82)
.
mj

  • محمدحسین کاوری
۲۹
بهمن
۹۱
از فشار زندگی نترسید؛

به یاد داشته باشید؛

فشار، توده ی
زغال سنگ را؛

به الماس تبدیل می کند ...


  • محمدحسین کاوری
۱۹
بهمن
۹۱

وقتی پرنده ای زنده است ، مورچه ها رو میخورد

وقتی میمیرد ، مورچه ها او را میخورند !

زمانه و شرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند

در زندگی هیچ کس را تحقیر یا آزار نکنید

شاید امروز قدرتمند باشید

اما یادتان باشد زمان از شما قدرتمندتر است!!!

یک درخت میلیون ها چوب کبریت را میسازد


اما وقتی زمانش برسد

فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافیست

پس
خوب باشد و خوبی کنید ....

  • محمدحسین کاوری
۱۸
بهمن
۹۱
انسان ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی ،
دوست بدار ؛

کاری که
خدا با تو می کند
  • محمدحسین کاوری
۰۵
دی
۹۱
خداوندا ...

دقیق یادم نیست آخرین بار ؛ کی خود را پیدا کردم

اما خوب یادم هست ؛


هر گاه که گم شدم

دستم در دست تـــــو نبود ..




  • محمدحسین کاوری
۲۸
آذر
۹۱
آورده اند:

پروانه و مگس پرشان را 

با یکدگر معاوضه کردند

اما مگس دوباره

روی زباله بود

پروانه روی لاله

  • محمدحسین کاوری
۲۲
آذر
۹۱

هفت جا نفس خویش را حقیر دیدم
نخست ،وقتی دیدمش که به پستی تن میداد تا بلندی یابد
دوم ،آن گاه که در برابر از پاافتادگان می پرید
سوم ،آن گاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید
چهارم ،آن گاه که گناهی مرتکب شد و با یاد آوری این که دیگران نیز همچون او دست به گناه می زنند ، خود را دلداری داد
پنجم ، آن گاه که از نا چاری تحمیل شده ای را پذیرفت و شکیبایی اش را ناشی از توانایی دانست
ششم ،آن گاه که زشتی چهره ای را نکوهش کرد ، حال آن که یکی از نقاب های خودش بود
هفتم ، آن گاه که آوای ثنا سر داد و آن را فضیلت پنداشت

  • محمدحسین کاوری
۲۲
آذر
۹۱

فقر گرسنگی نیست

فقر عریانی هم نیست

فقر گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان می کند

فقر چیزی را " نداشتن" است، ولی آن چیز پول نیست .....

طلا و غذا نیست

فقر ذهن ها را مبتلا می کند


فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته

یک کتابفروشی می نشیند

فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است‌

که روزنامه های برگشتی را خرد میکند

فقر کتیبه سه هزار ساله ای است

که روی آن یادگاری نوشته اند

فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل

به خیابان انداخته می شود


فقر همه جا سر می کشد

فقر شب را "بی غذا" سر کردن نیست

فقر روز را "بی اندیشه" سر کردن است


« دکتر علی شریعتی »

  • محمدحسین کاوری