!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۵۸ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۰۴
تیر
۹۱


جانباز، با لبخند زخم خویش، خاطرات خفته عباس(ع) را در کربلا بیدار می کند.

جانباز، شعله ای از جان اباالفضل(ع) است که شمع ایمان را در زمانه خود روشن نگه می دارد.

جانباز، زخمی ترین غزل دیوان عشق است که در فضای ایثار منتشر می شود.

جانبازان، یادگاران روزهای عشق و حماسه اند؛ خاطرات مجسّم سال هایی که درهای آسمان

به روی عاشقان باز بود و فرشتگان در آسمانِ زمین گرم گلچینی بودند.

ولادت حضرت ابوالفضل(ع) و روز جانباز مبارک باد.










  • محمدحسین کاوری
۰۳
تیر
۹۱

گاهى یک زندگى یک روزه یا چند روزه یک نفر که ممکن است شرح آن بیش از چند صفحه نباشد، آنچنان درخشان است که امکان دارد به اندازه دهها کتاب، ارزش آن شخص را ثابت کند و جناب ابوالفضل العبّاس(علیه السلام) چنین شخصى بود. متأسفانه تاریخ از زندگى آن بزرگوار اطلاعات زیادى به ما نشان نداده؛ ولى مطلب زیاد به چه درد مى‏خورد؟! مهم جایگاه آدمی در نزد پروردگارش است و مقام آن حضرت آن قدر بالاست که امام صادق (علیه السلام)در مورد ایشان فرمود: "عباس مقامى نزد خدا دارد که همه شهدا به مقام او غبطه مى‏برند."(1) اما چرا چنین شد؟

تاسوعاست، یعنی نهمین روز از ماه محرم. عبّاس (علیه السلام) در خدمت سید الشهدا (علیه السلام) نشسته است. در همان وقت، یکى از سران دشمن مى‏آید و فریاد مى‏زند: عبّاس بن على و برادرانش را بگویید بیایند.

عبّاس (علیه السلام) مى‏شنود، ولى هیچ اعتنایی نمى‏کند، گوئی که ابداً چیزی نشنیده است. او آنچنان در حضور مولایش حسین بن على (علیه السلام)مؤدب است که امام حسین (علیه السلام) به او می‌فرماید: جوابش را بده؛ هرچند فاسق است.

عباس (علیه السلام) به بیرون خیمه مى‏آید و در می‌یابد این شمربن ذى الجوشن است که او را صدا نموده است. شمر، روى یک رابطه خویشاوندى دور که از طرف مادر عبّاس(علیه السلام) با او دارد و هر دو از یک قبیله‏اند، وقتى که از کوفه آمده است به خیال خودش امان نامه‏اى براى اباالفضل (علیه السلام) و برادران مادرى او آورده تا به خیال خود، خدمتى کرده باشد. تا شمر حرف خودش را گفت، رنگ چهره عبّاس (علیه السلام)دگرگون شد و خشم تمام وجودش را فرا گرفت. پرخاش مردانه‏اى به او کرد و فرمود: "خدا تو را و آن کسى که این امان نامه را به دست تو داده است، لعنت کند. تو مرا چگونه شناخته‏اى؟ درباره من چه فکر کرده‏اى؟ تو خیال کرده‏اى من کسی هستم که براى حفظ جان خودم، امام و مولایم حسین بن على (علیه السلام) را این جا بگذارم و به دنبال تو بیایم؟!

آن دامنى که ما در آن بزرگ شده‏ایم این‏طور ما را تربیت نکرده است .."

فردای آن روز هم در کمال وفاداری به امام خویش، ابتدا برادرانش را میدان فرستاد و بعد که همه رفتند و خود باقی ماند، با آن کیفیت جان خویش را نثار مولا و آقایش کرد. آری چنین شد ...

این قدر جوانمردى! این قدر خلوص نیت! این قدر فداکارى!

ما تنها به ظاهر عمل نگاه مى‏کنیم، به روح عمل نگاه نمى‏کنیم تا ببینیم چقدر اهمیت دارد. اما امام صادق (علیه السلام) آن را برایمان بازگو می‌کند و می‌فرماید: "خدا رحمت کند عموى ما عبّاس راکه به جان ایثار کرد و از امتحان بزرگ الهی به بهترین وجه سربلند بیرون آمد."(2)

«برگرفته از کتاب "حماسه حسینی تالیف: "استاد شهید مرتضی مطهری" (با اندکی تصرف)»

  • محمدحسین کاوری
۰۳
تیر
۹۱
تنهایی
درد دلت را به کسی نگو!
 

یاد میگیرند؛ که چگونه دلت را به درد آورند...

  • محمدحسین کاوری
۰۳
تیر
۹۱
مرد همیشه ایستاده
یکی از شاهکارهای ادبیات ایران، شعری از فردوسیه که که معمولا در کتب برای مثال زدن در لف و نشر مرتب از این شعر استفاده میکنن. من که خیلی با این شعر لذت میبرم:
 

به روز نبرد آن یل ارجمند

به شمشیرو خنجر به گرز کمند

برید و درید و شکست و ببست

یلان را سرو سینه و پا و دست

  • محمدحسین کاوری
۰۳
تیر
۹۱

محسن قرائتی

 

حجة الاسلام قرائتی:

هفت ساله بودم که به یکی از مساجد کاشان رفتم، در صف اول نماز جماعت ایستاده بودم که پیرمردی مرا گرفت و مثل گربه به عقب پرتاب کرد و گفت: بچه صف اول نمی ایستد! و این در حالی بود که با بی احترامی هم جایی را غصب کرد و هم ذهن کودکی را نسبت به نماز و مسجد منکدر کرد. پس از گذشت سال ها هنوز آن خاطره تلخ در ذهنم مانده است!

  • محمدحسین کاوری
۰۲
تیر
۹۱
  • محمدحسین کاوری
۰۲
تیر
۹۱

زن و مرد جوان به محله جدید اسباب کشی کردند؛ صبح زود از پشت پنجره اطراف خانه را نگاه می‌کرد.

خانم همسایه در حال آویزان کردن لباس بود. زن گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست، انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید، احتمالاً باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت! هربار که همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک کردن آویزان می‌کرد، زن جوان هم همان حرف را تکرار می‌کرد. حدود یک ماه بعد، روز از دیدن لباس‌های تمیز روی بند تعجب کرد و گفت: یاد گرفته چطور لباس بشوید! مانده ام چه کسی درست لباس شستن را یادش داده است! مرد که دیگر حوصله‌اش سر رفته بود گفت: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌ها را تمیز کردم...

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: خوشا به حال آن کس که اصلاح عیب خودش او را از پرداختن به عیب‌های مردم باز دارد.

 

  • محمدحسین کاوری
۰۲
تیر
۹۱

 

با سلام خدمت همه دوستان عزیزم

امروزم با چندتا عکس که البته از کار خودمه با موضوعات مختلف اومدم توی کامپیوترتون

واسه دیدن عکس‌ها به ادامه مطلب برین

منتظر نظرات سازندتون در مورد عکس‌هام هستم

  • محمدحسین کاوری