!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان
۲۲
تیر
۹۰

سفر

 

روزی روزگاری در یک دهکده‌ی کوچک خانواده‌ای زندگی می‌کردند که نسبتاً فقیر بودند اما بین افراد آن خانواده صمیمیت خاصی وجود داشت. یک روز پدر خانواده تصمیم می‌‌گیرد برای بهبود وضعیت مالی خانواده به سفری طولانی برود. زن و بچه‌هایش به خاطر علاقه زیاد به او مانع این سفر شدند اما وی آن‌ها را توجیه کرد که این یک سفر اجباری است و به آن‌ها قول داد پس از بازگشت، وضعیت مالی آن‌ها بسیار خوب خواهد شد.

آن مرد به سفر رفت. هر روزی که می‌گذشت زن و بچه‌ی او بیشتر دلتنگش می‌شدند؛ تا اینکه یک روز نامه‌ای از طرف پدر به دست آن‌ها رسید. آن‌ها از فرط خوشحالی و به خاطر احترام فقط آن نامه را بوسیده و روی طاقچه گذاشتند.

مدتی گذشت و یک نامه دیگر از طرف پدر به دست آن‌ها رسید. آن‌ها با این نامه همان کاری را کردند که با نامه قبلی کردند.

پس از گذشت مدتی دوباره نامه‌ای به دست آن‌ها رسید و باز هم نامه را بوسیده و روی طاقچه گذاشتند.

سالیان سال گذشت تا اینکه پدر از سفر برگشت. به خانه خود که رسید فقط دختر کوچکش را دید که فقیرانه وسط خانه نشسته است. اما خبری از مادر، برادر و دختر بزرگ خانواده نبود. دختر به محض دیدن پدر او را در آغوش کشید.

پدر پرسید مادرت کجاست؟

دختر گفت چند سال پس از رفتن شما، مادر دچار بیماری شد و مُرد.

پدر گفت مگر نامه اوّل را نخواندید؟ من با آن نامه مقدار بسیار زیادی پول برایتان فرستادم.

دختر گفت ما فقط آن نامه را بوسیدیم و روی طاقچه گذاشتیم.

پدر پرسید برادرت کجاست؟

دختر گفت برادر بخاطر بیکاری دچار اعتیاد، فساد و افسردگی شد. الآن هم در کوچه‌ها سرگردان است.

پدر گفت مگر نامه دوم را نخواندید؟ من در آن نامه نوشته بودم که برای او پیش خودم کار خوبی پیدا کرده‌ام.

دختر گفت ما فقط آن نامه را بوسیدیم و روی طاقچه گذاشتیم.

پدر گفت خواهرت کجاست؟ دختر گفت او هم با پسر همسایه ازدواج کرد اما شوهرش از برادرم بدتر بود. او معتاد و بی مسئولیت بود. الآن خواهرم به وضع بدی دچار شده. هر روز آرزوی مرگ می‌کند.

پدر گفت مگر نامه سوم را نخواندید؟ من در آن نامه نوشته بودم که راضی نیستم با پسر همسایه ازدواج کند.

دختر گفت ما فقط آن نامه را بوسیده و روی طاقچه گذاشتیم...

نتیجه: ما روزی چند بار به قرآن مراجعه می‌کنیم تا ببینیم خدا چه چیزی برای ما فرستاده؟ قرآن کتابی است که هر چیزی برای سعادت بشر لازم باشد در آن وجود دارد. البته از آن جایی که آیات قرآن مثل کره زمین است و از هر طرف که به آن نگاه کنیم یک معنی می‌دهد فقط مفسرین واقعی آن می‌توانند آن را تفسیر کنند؛ یعنی چهارده معصوم. ما همیشه آن را بوسیده و روی طاقچه می‌گذاریم. آیا تا به حال شده آن را باز کنیم و از آن استفاده کنیم...؟

کتابی که قیمت ندارد...


برچسب‌ها: داستان زندگی، داستان کوتاه و آموزنده، داستان کوتاه و زیبا، داستان مردی خانواده دوست، داستان زیبا کوتاه و خواندنی، داستان قابل تأمل، قرآن با ارزش، قرآن کتاب زندگی، قرآن کتاب هدایت بشر، قرآن کتاب نجات انسان، قرآن کتاب هدایت و نجات انسان و بشر
  • محمدحسین کاوری
۱۴
تیر
۹۰

«یک خانه و دو حادثه»حرم امن الهی

خانه کعبه را همه می‌شناسید و عظمت و قداست و حرمت آن را کاملاً می‌دانید. سوره فیل را نیز در قرآن کریم خوانده‌اید و داستان فیل و ابرهه و طیر ابابیل را می‌دانید. ابرهه که فکر تخریب کعبه را در سر داشت، با سپاهی گران و بر فیل سوار، راهی حرم امن الهی شد تا کعبه را خراب کند ولی خداوندِ کعبه به او مهلت نداد و با عذابی که به وسیله طیر ابابیل و بارش سجّیل بر آن‌ها فرو فرستاد، آن‌ها را قبل از رسیدن به کعبه و اجرای نقشه‌ی شوم خود، به سزای خود رسانید و آن‌ها را در حالی که هنوز به کعبه نرسیده بودند، «کَعَصفٍ مَأکُول» شکست خورده و زمین‌گیر ساخت. این یک حادثه درباره‌ی خانه‌ی خدا، که سال وقوع آن به دلیل عظمت آن به «عام الفیل» مشهور شد.

امّا هفتاد و دو سال پس از هجرت و حدود دوازده سال پس از ماجرای غمبار کربلا، حادثه دیگری درباره‌ی خانه‌ی کعبه رخ داد که آن نیز بسیار شگفت و حیرت آور است. حتماً می‌دانید پس از مرگ معاویه، عبدالله بن زبیر نیز همچون امام حسین(علیه السلام) با یزید خبیث بیعت نکرد و روانه‌ی مکّه شده امّا از آن مکان مقدّس همراه امام خود حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) روانه عراق و کربلا نشد و از فیض همراهی امام و جانفشانی در راه آن حضرت، محروم ماند. پس از جریان کربلا و واقعه حرّه و سرانجام پس از مرگ یزید و روی کار آمدن مروانیان، برای خود از مردم بیعت گرفت و باز هم همراه امام خود که از طرف خداوند عهده دار امامت شده بود، نشد. یعنی به امام سجاد (علیه السلام)  نپیوست، بلکه خود داعیه‌ی رهبری و زعامت داشت. حکومت جبّار و تبه‌کار آن زمان، حجّاج بن یوسف ثقفی، این ستمگر ملعون را برای دستگیری و سرکوب او به مکّه فرستاد. ابن زبیر، به بست کعبه رفت و در آن‌جا متحصّن شد و به آن خانه‌ی منزّه پناه برد. حجّاج همچنان با یورش تاخت و بر کوه ابوقُبَیس، که مشرف بر کعبه‌ی شریف است، منجنیق نصب کرد و پاره سنگ‌های کوه ابوقبیس را در منجنیق نهاد و به طرف پایگاه عبادت پرتاب کرد و جایگاه قبله را ویران کرد و مطاف را منهدم ساخت و حجرالاسود را چون احجار عادی به دور انداخت و ارکان چهارگانه کعبه را در هم فرو ریخت. ولی این‌بار در آسمان طیر ابابیل پیدا نشد و دستی از غیب بیرون نیامد و کاری نکرد. در اینجا این سوال مطرح می‌شود که چرا با ابرهه چنان شد و با حجّاج چنین؟!!! چرا خداوند آن زمان از خانه‌اش آنگونه محافظت فرمود و این زمان قبله‌گاه اینچنین ویران شد؟!!!

در جواب این سوال، عارف حکیم، فقیه و مفسّرِ نامدار اسلام، مرحوم فیض کاشانی، از محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی از کتاب «من لایحضره الفقیه» نقل می‌کند: آنچه در اصحاب فیل جاری شد، بر سر حجّاج نیامد زیرا هدف مستقیم حجّاج ویرانی کعبه نبود، بلکه منظورش دستگیری ابن زبیر بود و این مرد یعنی ابن زبیر مخالف حقّ یعنی مخالف امام معصوم زمان خود، حضرت علی بن حسین (علیهماالسلام) بود. وی با چنین فکری در منازعه با حکومت منحوس وقت، به کعبه متحصن شد و خداوند در این جریان اراده فرمود برای مردم بیان فرماید که به این ضدّ حق پناه نخواهد داد، لذا مهلت داد تا کعبه را بر سر او ویران کنند!!!

از این جریان به خوبی روشن می‌شود که ضدّیت با ولایت و امامت خاندان رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) آنچنان در نزد خداوند متعال مطرود است که اگر کسی با آن ذوات مقدسه مخالفت کند و ضد مقام رهبری آن‌ها باشد و آن‌ها را تنها بگذارد و یاری نکند و خود داعیه‌ی خام رهبری در سر بپروراند، اگر به کعبه هم پناه ببرد، از امان خاص الهی برخوردار نخواهد بود. (فَاعتَبِرُوا یا اُولی الاَبصار)

برگرفته از بیانات استاد محترم جناب حجت الاسلام و المسلمین سید جعفر موسوی


برچسب‌ها: کعبه، خانه خدا، کعبه و دو حادثه، خانه خدا و دو اتفاق متفاوت، عام الفیل، کَعَصفٍ مَأکُول، فیل و ابرهه و طیر ابابیل، عبدالله بن زبیر، پناه بردن به کعبه، پناه بردن به خانه خدا، حجاج، عاقبت مخالفت با رهبری امت اسلامی و ولایت، فَاعتَبِرُوا یا اُولی الاَبصار
  • محمدحسین کاوری
۰۸
تیر
۹۰

اما حرف‌های خودمونی با همه دخترها

 

·        خواهر گلم؛ حیف نیست زیبایی‌های خودت رو در معرض دید چشم‌های هوسباز افراد آلوده بذاری؟ شأن تو خیلی بالاتر از اینه.

·        خداوند زیباست و زیبایی رو دوست داره. و هممون میدونیم دختر خیلی زیباتر از پسره. و دختر باید خیلی بیشتر و بهتر از این نعمت مواظبت کنه. پس خواهرم؛ در این رگبار سهمگین نگاه، چتر حجاب را فراموش نکن...

·        چند روز پیش اسمسی برام اومد که خیلی به دلم نشست و آن اسمس این بود: «خداوند زن را نمک زندگی آفرید تا مرد را از گندیدگی نجات دهد» واقعاً هم همینطوره. اگه زن نباشن اکثر مردا پلاسیده میشن! اما یک ضرب‌المثل هست که میگه: «هرچه بگندد نمکش می‌زنند وای به وقتی که بگندد نمک!» منظورم اینه که اگه زن با نمک فاسد بشه ناچاراً مرد هم فاسد میشه و مرد که فاسد شد جامعه به فساد کشیده میشه.

·        بعضی وقتا با خودم میگم خوش به حال دخترا. آخه این همه که اسلام به دختر و زن اهمیت داده به مرد اهمیت نداده. بزرگترین افتخار دخترا اینه که الگوی اون‌ها حضرت زهراست. بیخود نیست که میگن: «بهشت زیر پای مادران است.»

·        توی قسمت اول از این مجموعه چهار قسمتی نامه یک زن مسیحی به زنان مسلمان رو براتون نوشتم که چطور از فسادش اظهار ندامت و پشیمانی می‌کرد. به قول اون زن مسیحی، افتخار زنان مسلمان عفت و پاکدامنی اوناست. البته بعضی از زنان غربی هم هستن که به ظاهر اصلا پشیمون نیستن و می‌خوان بهانه دست دیگران ندن. این بعضی‌ها هم قضیشون مثل قضیه اون کسیه که می‌افته تو چاه؛ و برای اینکه تنها نباشه به بقیه که بیرون چاه هستن به دروغ میگه: «بیاین پایین اینجا خیلی جای خوبیه آدم کیف میکنه همتون بیاین پایین!» این افراد هم که در کثافاتشون غرق شدن، برای اینکه تنها نباشن و بقیه هم مثل اونا بشن، به دروغ از وضعیت فعلیشون اظهار رضایت می‌کنن! البته حق هم دارن! اگه اظهار رضایت نکنن می‌خوان چی بگن؟! اما باید به همون افراد هم گفت که همیشه راه برای شروع دوباره وجود داره...

·        وقتی دختر حجاب نداشته باشه، پسر هم با خودش میگه واسه چی ازدواج کنم؟! من که هر دختری بخوام در اختیارم هست! اما وقتی دختر حجابش رو حفظ کنه، پسر مجبوره ازدواج کنه. الان غرب دچار بحران خانواده شده؛ یعنی در غرب خانواده خیلی کم وجود داره. این بحران به جایی رسیده که دولت به دختر و پسر پول میده تا با هم ازدواج کنن و حداقل پنج سال بتونن همدیگرو تحمل کنن تا بچه اون‌ها زیر سایه پدر و مادر رشد کنه! نکته جالب اینجاست که به زور پول هم نمیتونن همدیگرو فقط پنج سال تحمل کنن!!!

·        غرب اون چیزی نیست که در فیلم‌ها به ما نشون میدن. در جامعه غرب، بدبخت ترین و مظلوم ترین موجود، زنه! باور کنید راست میگم. نمیدونید به بهانه آزادی (حیوانی) چه بدبختی‌ها که به سرمون نمی‌خوان در بیارن. بیاید قدر این امنیت رو بدونیم.

·        نکته آخر اینکه: بی حیایی و کم حیایی نشانه تیره اندیشیه نه روشنفکری؛ علامت جهالته نه تمدّن. پس مواظب باش که افراد هوسباز به بهانه آزادی، عشق، یا اینجور چیزها عفتت رو از بین نبرن. آخه آزادی و عشق به اون معنی که ما فکر می‌کنیم نیست. اگه فرصت کردی به دو لینک زیر یه سری بزن و تا آخر مطلبشو بخون.

 نامه یک زن مسیحی به زنان مسلمان

آزادی معنوی و آزادی اجتماعی


برچسب‌ها: زیبایی‌های زن و دختر، نعمت زیبایی، اسلام و اهمیت به زنان و دختران، فیلم‌های خارجی و غربی

  • محمدحسین کاوری
۰۷
تیر
۹۰
عکسهای بدون شرح از کارگاه تهیه نوشابه

واقعا دیدنیه!!!

 

برای دیدن عکس‌ها به ادامه مطلب برین

  • محمدحسین کاوری
۰۶
تیر
۹۰

اشکال:

داشتن حجاب و در پسِ پرده بودنِ زن باعث انزوا و عقب ماندنِ او از جوامع امروزی می‌شود و این با عقل هیچ انسان آزاده‌ای سازگار نیست.

برای جوابِ اشکال به ادامه مطلب بروید

  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۰
تاریخچه حجاب و فلسفه آن

حجاب در اقوام و آیین‌های مختلف: به شهادت متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق ملت‌ها و آیین‌های جهان، حجاب در بین زنان معمول بوده است؛ هرچند در طول تاریخ، فراز و نشیب‌های زیادی را طی کرده و گاهی با اعمال سلیقه‌ی حاکمان، تشدید با تخفیف یافته است ولی هیچگاه بطور کامل از بین نرفته است. مورّخان به ندرت از اقوام بدوی که زنانشان دارای پوشش مناسب نبوده و یا بصورت برهنه در اجتماع ظاهر می‌شدند، یاد می‌کنند. در اینجا به بعضی از ملت‌ها و آیین‌ها اشاره می‌کنیم...

برای دیدن ادامه متن به ادامه مطلب مراجعه کنید

  • محمدحسین کاوری
۲۵
خرداد
۹۰
نامه یک زن مسیحی به زنان مسلمان

در سال 1979 کنوانسیونی با نام "کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان" در مجمع سازمان ملل به تصویب رسید و بنا شد تا تمام کشورهای عضو این کنوانسیون همه ساله گزارشی از وضعیت زنان و کودکان خود به کمیته‌ی رفع تبعیض علیه زنان سازمان ملل CEDAW)) ارائه کنند. در آخرین گزارشی که این کمیته پیرامون زنان در کشورهای اروپایی داشته، به وضوح سقوط شخصیت زن در کشورهای اروپایی در دوره‌ی جدید و مدیرنیته دیده می‌شود که به قسمت کوچکی از آن اشاره می‌کنیم:

«در کشور آلمان، زنان ابزار تبلیغاتی رسانه‌ها هستند و به آن‌ها به عنوان یک کالا نگاه می‌شود. زنان در بخش تحقیقات و دانشگاه‌ها حضور حاشیه‌ای دارند. زنان مهاجر در کشور آلمان قربانی انواع خشونت‌های نژادی هستند و اغلب زنان مهاجر در کشور آلمان در باندهای فساد و فحشا به کار گرفته می‌شوند. در کشور انگلیس رواج خشونت خانگی و جنسی علیه زنان، قاچاق دختران، استثمار شغلی و شکاف میان دستمزد زنان و مردان در این کشور به شدت مشاهده می‌شود. در کشور یونان 30 تا 50 درصد از زنان یونان در معرض خشونت و تجاوز قرار دارند. در کشور سوئد دیدگاه‌های کلیشه‌ای در خصوص زنان وجود دارد که این امر موجب تهدید حقوق زنان می‌شود و اشاعه این دیدگاه در رسانه‌ها باعث جریان‌سازی هرزه‌نگاری شده و به جنسی شدن فضای عمومی در کشور سوئد انجامیده است...»

منبع: خبرگزاری فارس/ گروه اجتماعی/ حوزه زنان و جوانان/ تاریخ 8 آذر 1389/ کد خبر 8909060244 ... جالب است بدانید که یک سوم دولت‌های عضو شورای اروپا اصلاً خشونت علیه زنان (مانند خشونت جنسی) را به عنوان جرائم کیفری نمی‌شناسند.

اما اسلام مخصوصاً بر رعایت حجاب تأکید دارد زیرا زن هر چقدر متین‌تر و عفیف‌تر و با وقارتر باشد و خود را در معرض نمایش برای مرد نگذارد، براحترامش افزوده می‌شود. در سال 2006، خانم جونا فرانسیس مسیحی، از کشور آمریکا، نامه‌ای به زنان مسلمان نوشته است که نکات جالبی پیرامون حجاب در آن وجود دارد. او در این نامه خطاب به زنان مسلمان می‌نویسد: «... با ارزش‌ترین داراییِ شما زنانِ مسلمان، زیباییِ درونی و عفت شماست که در واقع همه چیز شماست، اما من می‌بینم که متأسفانه برخی از زنانِ مسلمان سعی می‌کنند در پوشش خود مثل غربی‌ها می‌باشد. حتی هنگامی که چادر می‌پوشند مقداری از موهای خود را بیرون می‌گذارند! چرا از زنانی تقلید می‌کنید که نسبت به از دست دادنِ فضیلت و عفتشان پشیمان شده‌اند؟ و یا به زودی پشیمان خواهند شد؛ زنانی که عفتشان از دست رفته است و دیگر باز نمی‌گردد. از نظر ما، شما الماس‌های بی عیب و نقص هستید. اجازه ندهید به سنگ‌های مصنوعیِ برّاق تبدیلتان کنند. همه‌ی چیزهایی که در مجلّات مُد و تلویزیون‌های غربی می‌بینید دروغ است. این‌ها همه دام‌های شیطان است که برای فریب دیگران بکار می‌رود.

ما زنان آمریکایی را شستشوی مغزی داده‌اند تا در مورد زنان مسلمان به عنوان زنانی بیندیشیم که مظلوم و ستمدیده‌اند! اما در واقع، آن که مظلوم واقع شده، ما زنان آمریکایی هستیم؛ بردگانی هستیم که ارزشمان تنزل یافته. ... ما در نهانِ خود به شما حسودی می‌کنیم و شما را تحسین می‌کنیم. گرچه برخی از زنان آمریکایی ممکن است نظر مرا نپذیرند، اما خواهش می‌کنم ما را تحقیر نکنید و در مورد ما مثل کسانی نیندیشید که این شیوه زندگی را دوست دارند. تقصیر ما نیست چرا که بیشترِ ما از کودکی از حضور پدر محروم بودیم تا مراقب ما باشد. خانواده‌های ما از هم فروپاشیده است و شما خوب می‌دانید که چه کسانی این وضعیت را بوجود آورده‌اند. به آن‌ها اجازه ندهید شما را نیز فریب داده و مانند ما پست و حقیر کنند. عفت و پاکدامنی خود را حفظ کنید. ما زنان غربی راه را گم کرده‌ایم. ما به شما زنان مسلمان نیاز داریم که در زندگی، شما را الگوی خود سازیم، چون ما به هرحال زندگی را باخته‌ایم. عفت و پاکدامنی خود را با چنگ و دندان حفظ کنید و آن را قدر بدانید. جونا فرانسیس، یک زن مسیحی، آگوست 2006»

منبع: روزنامه کیهان، 26/7/1385، ص 14

آنچه که این بانوی مسیحی بدان اشاره کرده، عیناً همان مطلبی است که از دیر باز در دستور کار سیاستمداران غربی قرار داشته است مثلاً مستر همفر جاسوس وزارت مستعمرات انگلیس در کشورهای اسلامی می‌گوید: «یکی از مسئولین وزارت مستعمرات به من گفت: در مسئله بی حجابیِ زنان باید کوشش فوق‌العاده به عمل آوریم. تا زنان مسلمان به بی حجابی و رها کردن چادر، مشتاق شوند. پس از آنکه حجاب زن با تبلیغات گسترده از میان رفت، وظیفه مأموران ماست که جوانان را به عشق بازی و روابط جنسی نامشروع با زنان تشویق کنند و به این وسیله، فساد را در جوامع اسلامی کسترش دهند.»

ادامه دارد...


برچسب‌ها: نامه یک زن مسیحی به زنان مسلمان، عفاف و حجاب، حجاب زن، بررسی حجاب از زاویه‌های مختلف، خشونت علیه زنان در جوامع غربی


  • محمدحسین کاوری
۲۱
خرداد
۹۰

اول داستان زیر را بخوانید بعد برویم سر اصل مطلب انصافاً داستانش جالب بود. حال می‌خواهیم این داستان را به جرایم سنگین تخلفات راهنمایی و رانندگی ربط دهیم (البته اگر مربوط باشد!) فرض کنید شخصی در حال رانندگی با خودروی شخصی خودش (ترجیحاً ژیان) است و همزمان هم به یک موسیقی تکنو با صدای بلند گوش می‌دهد. این در حالی است که سرعت او چیزی حدود 160 کیلومتر در ساعت است (و سرعت بالای او بخاطر گوش جان سپردن به آهنگ است) حال برای چنین شخصی عملاً هیچ فرقی نمی‌کند که جریمه او هزارتومان باشد یا ده هزارتومان یا بیشتر. اگر این فرض برایتان دلچسب نبود (و اصطلاحاً لا یَتَچَسبَک بود) به فرض بعدی توجه کنید. موتور سواری را فرض کنید که کارش صبح تا شب متر کردن خیابان است. (و معمولاً تردد این گونه موتور سواران است موجب ایجاد حادثه می‌شود) برای چنین فردی باز هم تأکید می‌کنم عملاً فرقی نمی‌کند که جریمه نداشتن کلاه ایمنی چهار هزار تومان باشد یا توقیف موتور عزیزتر از جانش! پس باید به برادرانی که در نیروی انتظامی زحمت می‌کشند و بطور حرفه‌ای آسیب‌شناسی می‌کنند گفت که لطفاً کمی واقع بینانه‌تر به موضوع نگاه کنیم؛ مشکل اصلی سبک بودن جرایم نیست باید مشکل را جای دیگری جست. از باب راهنمایی یک برادر کوچکتر به بزرگتر عرض می‌کنم که یکی از عوامل تصادفات گوش جان سپردن به موسیقی است. علم و تجربه بشر ثابت کرده انسان هنگام گوش دادن به موسیقی دچار توهم شده و به جرأت می‌توان گفت که در این هنگام تقریباً اختیار انسان دست خودش نیست. کسی که فی المثال (خواهشاً به مثال گیر ندهید؛ در مثال مناقشه نیست) موسیقی اسکوتر را با رانندگی مخلوط می‌کند ثانیه به ثانیه جوگیر تر می‌شود و پایش را بیشتر روی پدال گاز می‌فشارد. فشردن پدال گاز همانا و تصادف همانا! پس باید دنبال راهی برای این مشکل بود نه اینکه جرایم را افزایش داد. یکی دیگر از عوامل تصادفات، وجود بیمه شخص ثالث است! تعجب نکنید؛ توضیح می‌دهم. در تصادف وسیله نقلیه با عابر پیاده سه فرض موجود است؛ یا راکب وسیله نقلیه مقصر است یا عابر مقصر است و یا هردو مقصر هستند. زمان قدیم (که البته منظورم عهد دقیانوس یا دوره قاجاریه نیست) قوانین طوری بود که در تصادفات هر کسی که مقصر باشد، شرکت بیمه فلک زده‌ی بیچاره پاسخگوی خسارت بود. که این یک فاجعه است. زیرا این قانون به راننده حس بی‌خیالی را القا می‌کند. راننده به خودش جرأت می‌دهد هر خلافی را انجام دهد و با خود می‌گوید: «ول کن بابا! ما به بقیه چیکار داریم اگه اتفاقی افتاد بیمه هست دندِش نرم پول مفت می‌گیره وظیفشه خسارت بده» از طرفی عابر هم بی‌خیال و بی توجه نسبت به قوانین، از هرجا که دلش خواست عبور کند حتی اگر پل هوایی یا خط عبور عابر پیاده چند قدم پایین‎تر باشد. این شخص هم باخودش می‌گوید:« ای بابا اگه انگشت کوچیکه دستم توی تصادف بشکنه نونم تو روغنه! یه دیه توپ می‌گیرم با پولش میرم دبی!» اما دو پیشنهاد در مورد بیمه و اصلاح قوانین آن: 1) اگر شخص ثالث مقصر باشد، بیمه یا پاسخگو نباشد یا اگر قرار بر پاسخگو بودن باشد مقدار خیلی کمی از خسارت را بدهد مثلاً 30 درصد از خسارت را پرداخت کند. (تعجب نکن. خوب عزیز من؛ مقصر خودت بودی! خودت کردی که لعنت بر خودت بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا!) وقتی قانون اینطور شود شخص ثالث ملزم می‌شود که قوانین را رعایت کند؛ مثلاً عابر ملزم می‌شود به اینکه فقط از خطوط عبور عابر پیاده یا پل هوایی یا زیرگذر استفاده کند. 2) اگر راکب وسیله نقلیه مقصر باشد بیمه فقط 80 درصد خسارت را بپردازد.(چیه تعجب کردی؟ ولش کن آتیش زدم به مالم 85 درصد خوبه؟ دیگه جان مادرت چانه نزن ضرر می‌کنم!)با اجرای این قانون راکب ملزم می‌شود قوانین را رعایت کند چرا که می‌داند اگر حادثه‌ای رخ دهد باید 20 درصد خسارت را از جیب مبارک خودش بدهد. 3) اگر هردو (راکب و عابر) مقصر باشند شخص ثالث 50 درصد خسارت وارد شده بر او را می‌تواند بگیرد آن 50 درصد هم بخاطر این است که راکب هم مقصر است. (در واقع شریک جرم هم هستند!) و از طرفی راکب هم از این 50 درصد خسارت، 20 درصد را باید از جیب مبارک بدهد و آن تخفیف هم بخاطر این است که شخص ثالث هم مقصر است. با این قوانین قیمت بیمه شخص ثالث هم کاهش پیدا می‌کند. مثال: یک پراید با عابر برخورد می‌کند و تنها کسی که خسارت می‌بیند عابر است که میزان خسارتش شش میلیون تومان است. حال اگر راننده پراید مقصر باشد بیمه چهار میلیون و هشتصد هزار تومان می‌پردازد و یک میلیون دویست هزار تومان دیگر را راننده می‌پردازد. اگر عابر مقصر بوده هیچ مبلغی به عنوان خسارت به او داده نمی‌شود (یا حداکثر بیست الی سی درصد خسارت را بیمه می‌دهد) زیرا مقصر است. اگر هردو مقصر باشند از شش میلیون تومان خسارت وارده سه میلیون تومان به عابر تعلق می‌گیرد که از این مبلغ ششصد هزار تومان را راکب و بقیه آن را بیمه پرداخت می‌کند. خلاصه کلام اگر خوب دقت کنیم خواهیم دید که می‌توان با اندکی تغییر قوانین، از حوادث بیشتری جلوگیری کرد. لازم به ذکر است که نه جرایم راهنمایی و رانندگی وحی منزل است نه حرف‌های من؛ ممکن است در هر دوی آنها اشتباه باشد. عقل بشر است و هزار اشتباه. قضاوت با خودتان. لطفا با نظرات خودتان ما را از در ارائه‌ی بهتر مطالب با خبر کنید. محمدحسین کاوری 7/3/1390


برچسب‌ها: تحلیل و بررسی قوانین جدید راهنمایی و رانندگی، نقد و بررسی مسائل مربوط به راهنمایی و رانندکی، نقد جرایم سنگین تخلفات راهنمایی و رانندگی، نقد و بررسی فعالیت‌های راهنمایی و رانندگی، آسیب‌های سنگین بودن جرایم راهنمایی و رانندگی، پیشنهاداتی به اداره راهنمایی و رانندگی


  • محمدحسین کاوری
۱۲
خرداد
۹۰

باسمه تعالی

 

از تولد تا جاودانگی

یکی از «بدیع‎‏ترین و دلاویزترین شکوفه‎های ادب فارسی و یکی از منادیان محبّت و مردمی و تقوی در عصر حاضر پروین اعتصامی است.»

پروین اعتصامی، نامیده شده به رخشنده، شاعره‎ی ایرانی، دختر مرحوم یوسف اعتصامی در سال 1285 در تبریز متولّد گردید. در کودکی با پدر به تهران آمد و بقیه عمر خود را در این شهر گذرانید. ادبیّات عرب و فارسی را نزد پدر آموخت و دوره‎ی مدرسه اناثیه‎ی آمریکایی تهران را به پایان رسانید. در تیرماه 1313 در سن 25 سالگی با پسر عموی پدر خود ازدواج کرد. و او را شوهرش به کرمانشاه برد. ولی این وصلت نامتناسب بیش از دوماه‎ونیم نپایید و به خانه پدر بازگشت و تقریباً نه‎ماه بعد رسماً تفریق کردند.

پدر پروین قبل از ازدواج، با طبع دیوان پروین شاعره‎ی عزیز ما موافقت نمی‎فرمود، زیرا احتمال می‎داد که در این مورد سوء تعبیر شود و طبع دیوان را تبلیغی برای بدست آوردن شوهر کنند. امّا پس از آنکه کار ازدواج پروین پایان یافت و احتمال سوء تعبیرات از میان رفت در سال 1314 به طبع و نشر دیوان وی اقدام کرد.

محیط اجتماعی و زندگانی پروین در آن روزگار با محیط اجتماعی امروز ایران تفاوت بسیاری دارد. پروین با فرهنگ آن عصرتبریز تربیت شده و اصولاً حضور زن در اجتماع آن عصر بیشتر به خواب و رؤیایی  تعبیر ناشدنی شباهت داشت و تعلیم وتربیت منحصر به مکتب خانه‎های آن زمان و انحصاراً مخصوص جنس مذکر بود. ولی پروین ادبیات فارسی و عربی را نزد پدر دانشمندش مرحوم یوسف اعتصامی آموخت.وزنی متفاوت از زنان عصر خود بود چون از کودکی در محفل دانشمندان که در خانه‎ی پدرش منعقد می‎شد شرکت داشته و از هر خرمنی خوشه‎ای بر چیده بود.

به مصداق مثل «الولدُ سِرُّ ابیه» برای شناخت دقیق روحیات و شخصیت پروین باید از خاندان ارزشمند اوشناختی داشته باشیم.

علّامه علی اکبر دهخدا،آشنای دیرین یوسف اعتصامی- پدرپروین- بود ودر شرح حال او می نویسد:

«یک عمر مواظبت وتربیت و تحلیه‎ی نفس تعلیم و تزکیه‎ی کسان و فرزندان، بی وقفه و بی تظاهر به معنویاتِ جامعه با بی آزاری نسبت به هر چیز وهرکس، خلوص ‎با دوستان یکدل، محصّلِ تاریخ حیات شصت‎وسه ساله‎ی یوسف اعتصامی (میرزا یوسف‎خوان اعتصام الملک آشتیانی) است.

پدر او میرزا ابراهیم‎خان مستوفی (اعتصام الملک)، یکی از اَعزّه‎ی نُجَبای آشتیان، در جوانی با سِمَتِ استیفای  آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در آن شهر مینوچهر اقامت گزید.

یوسف اعتصامی در سال 1253 شمسی در تبریز متولّد گردید. عهد صبا را در مهد تربیت پدر والاگُهَر و معلمین منتخب به تحصیل مقدمات پرداخت و پس از بلوغ به سن رشد و تمیز، با شوق غریزی و شوق طبیعیٍ بی بدیل خویش به تتمیم فضایل و تکمیل علوم و آداب ادامه داد.

در کودکی علوم عربیّه را فرا گرفت. فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم را به سِزا آموخت. در خطوط اربعه نستعلیق و نسخ و شکسته و سیاق از بسیاری استادان سلف، گویِ سبقت ربود. و سپس از علوم حدیثه بهره‎های وافی برداشت. در زبان ترکی اسلامبولی دبیری شیرین سخن، در فرانسه (یعنی در زبان فرانسوی) مترجمی توانا و در لسان و ادبیات عربی بالخصوص یکی از ائمه و ارکان به شمار می‎آمد. چنانکه بی‎شک در احاطه‏ی به این لغت در ایران بی‎همال و در مصر و عراق و شامِ معاصر کم نظیر بود.

 

شوق رهایی

پروین محصول عمر یوسف اعتصامی است که برای رهایی زنان از قید بردگی آن همه مجاهدت کرد و رساله «تربیت نسوان» را نوشت. و بزرگان دیگری چون «میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی» در همان زمان در خارج از ایران تألیفاتی در همان راستا خلق کرد و «کتاب احمد» در نظر من معادل «امیل» ژان‎ژاک‎روسو در امر تعلیم و تربیت است.

پروین مسلماً تمام ترجمه‎های پدرش را در مجله‎ی «بهار» خوانده بود و شکی نیست که با آموختن زبان انگلسی با ادبیات اروپا هم آشنایی داشت. به علاوه بنا به آشنایی و مکاتبات پدرش با طالبوف قطعاً آثار او را هم خوانده است. و از همه‎ی آنها برای پرورش ذهنیّات خود در دنیای شعر سود جسته است.

او تنها شوق رهایی خود را ندارد بلکه رهایی جامعه از قید و بند فرهنگ دروغ، ریا، آموزش و پرورش همگانی ، ترقی و تعالی نسوان در سایه‎ی تعلیم و تربیت و... را آرزو می‎کند. و با دارندگان این صفات پلید برخورد عارفانه‎ای دارد.

پروین توانسته است با اسلوب و شخصیت و آراء فلسفی و کلمات اخلاقی خویش از سایرین متمایز باشد. شعر پروین، شعر اوقات و احوال و اشخاص نیست. شعر تهذیب و تربیت و تعمیم اخلاق کریمی است؛ ترانه روح‎افزای مهر و عاطفت و فضیلت است. نغمه‎ی جذّاب سعی و عمل و همتّ و اقدام وی است. سرود بیداری و پرهیزکاری و رستگاری است. گمانم این است که اگر در دیوان پروین امعان نظر کنیم در تشخیص مقام و ارزش وی معطّل نخواهیم شد.

یکی از مُمَیّزات شعر پروین این است که به کلّی از تصنّع لفظی و معنوی دور است و مطلقاً با ساختگی‎ها که در منظومات دیگران دیده می‎شود آشنا نیست، و از بیان صریح عقیده خویش در مظاهر مختلفه بیم ندارد. در قصائد و تمثیلات و موضوعات تعاونی و اجتماعی، همه‎جا این برتری امتیاز نمایان است. هر خواننده‎ی با ذوق و هر ادیب دانشمند،در نخستین مراجعه متوجّه می‌شود که این سخنان  لطیف مولود فکری است آزاد و حساس پرداخته‎ی طبعی است مبتکر و مستقل که از خوشامدگویی گریزان است و عزّت نفسش تا حدی است که از درخت جهان نیز سایبانی نمی طلبد.

 

 

وفات

پروین تنها تک درخت باغ شعر امروز بود. تنها آمد و با نبوغ خود تنها زیست و از آن باجی که دنیا از نبوغ او گرفته بود باز هم در اعماق اجتماعی که می‎شناخت به تفکّر پرداخت و با عمر کوتاه (فقط 35 سال) نتیجه‎ی عمر و نبوغ خود را به رایگان به مردم میهن بخشید و در سال 1320 رخت به سرای آخرت کشید.

این قطعه را بر سنگ مزار خود سروده است

 این که خاک سیهش بالین است                                  اختر چرخ ادب پروین است

گرچه جز تلخی از ایّام ندید                                  هرچه‎خواهی‎سخنش ‎شیرین‎است

صاحب آنهمه گفتار امروز                                  سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند                                 دل بی‎دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست                                 سنگ بر سینه بسی سنگین است

بین این بستر و عبرت گیرد                                هرکه را چشم حقیقت بین است

هرکه باشی وز هر جا برسی                                آخرین منزل هستی این است

آدمی هرچه توانگر باشد                                  چون بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند                                 چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن                                 دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن کس که در این محنت‎گاه                                 خاطری را سبب تسکین است

  • محمدحسین کاوری
۱۲
خرداد
۹۰
مرد روحانی وارد روستا...
  • محمدحسین کاوری