و نه هیچ یک از مردم این آبادی …
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد …
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند …
به تن لحظه ی خود ،
جامه ی اندوه مپوشان … هرگـز …
- ۰ نظر
- ۱۵ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۲۶
گاهــی بایــد آرزوهـایـــت را مثـل قاصـــدکـــ
بگــــذاری کـفـــ دســتت
و بــسـپـاریشـــــان به دســـــتــ بـــاد
تا بـروند و ســـهم دیگــــرانـــ شــــوند...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ :
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ،
ﺳﻘﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ!
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ!
… … ﺳﺎﻋﺖ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ!
ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮔﻔﺖ : ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ!
ﺗﻘﻮﻳﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺵ!
ﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻑ ﻫﺎﻳﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫُﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ!
ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﻛﻦ!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ، ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﺏ !!
دانشجوی حقوق: با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد!
دانشجوی جغرافیا: مکان، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد چون او همه جا هست!
دانشجوی مهندسی: شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن، به رویش می رود و افتتاحش می کند!
دانشجوی پزشکی: تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود!
دانشجوی مدیریت: با آن جثه کوچک، آنچنان خانواده پرجمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است!
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی: او هیچوقت حرفی نمی زند ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد!
دانشجوی روانشناسی: درون گرا، خجالتی، کم حرف، یک شخصیت منحصر به فرد!
دانشجوی علوم سیاسی: به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند!
دانشجوی برق: وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند!
دانشجوی کامپیوتر: مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش 32 گیگ است!
دانشجوی فیزیک هسته ای: زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست!
دانشجوی تربیت بدنی: آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود!
دانشجوی زبان شناسی: هیچکس زبانش را نمی فهمد!
دانشجوی علوم تربیتی: شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند!
دانشجوی زمین شناسی: کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم!
دانشجوی زبان انگلیسی: ! It is always silent
دانشجوی تاریخ: گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد!
دانشجوی فلسفه: همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده ولی مطمئنم که در پس خلقتش هدفی والا نهفته است!
دانشجوی هنر: هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم!
دانشجوی مکانیک: با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود!
دانشجوی آمار: بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد!
دانشجوی اخلاق: آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند!
دانشجوی علوم ارتباطات: تا او هست، هیچکس تنها نیست!
در دیـــــاری که تـــــو آنجا باشی ،
بودن آنجا کافیـــــست . . .
آرزو هـــــــــای دگر ؛ اوج بی انصافیــــست . . .
سلام. ای بهانه ی تمام گریه هایم ! ای آقای ندیده ام! ستاره می شمارد و سراغت را از ماه می گیرد, اما گل های باغچه که بیقراری دلم را می بینند به جای ماه جواب می دهند: « ما عمریست هر بهار به امید آمدنش خود آرایی و عطر افشانی می کنیم ولی با آمدن پاییز عمر ما به سر می آید و او نمی آید.» ماه را می نگرد, گلهای باغچه را می بوید و می پرسد: « چرا دردهایم را درمانی, چشمهایم را بارانی و قلب شکسته ام را مهربانی نیست ؟ برای ما به ارمغان می آورد؟ نصیب دل شکسته ی ما می کند؟ جمال دلربایت گذارده ای؟ و آن روز تمام قناری ها آواز می خوانند، تمام غنچه ها می شکفند و تمام چشم ها از شوق بارانی می شوند! ندیده عاشقت می شوم و نیامده دلتنگ نبودنت؟ » تمام گریه های ندبه ی من و تمام دلتنگیه ای سَمات من هستی. و با آمدنت نور صفا و صداقت و صمیمیت بر دلهای تاریک عالمیان بتابان
سلام ای غایب بی نشان !
امشب دلم دوباره بیقراری می کند,
دوباره دلم ستاره می شمارد,
مگر نه این که آمدنت گلهای یاس و اطلسی را
مگر نه این که نگاه نازنینت ناب ترین لحظه ها را
مگر نه این که دست شفابخشت تمام گریه ها را می خنداند؟
پس چرا نمی آیی؟
چرا عمریست ما را در حسرت یک لحظه دیدار
اصلاً ای که خودت گفتی روزی خواهی آمد
پس چرا نگفتی نخوانده طالبت می شوم،
ای آقای ندیده ام!
تو تمام اشتیاق کُمیل من،
پس بیش از این ما را چشم انتظار و بی قرار مخواه