کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی است از زلال چشم هایش تر شویم
وقت پاییز از هجوم دست باد کاش مثل پونه ها پرپر شویم
کاش دلتنگ شقایق ها شویم به نگاه سرخشان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها می شویم با خدای یاس ها خلوت کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش مثل آب،مثل چشمه سار گونه نیلوفری را ترکنیم
ما همه روزی از اینجا می رویم کاش این پرواز را باور کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست قلب های نقره ای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه چشم های خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق رد پای خویش را پیدا کنیم
کاش با الهام از وجدان خویش یک گره از کار دل ها وا کنیم
کاش رسم دوستی را ساده تر مهربان تر ،آسمانی تر کنیم
کاش در نقاش دیدارمان شوق ها را ارغوانی تر کنیم
کاش اشکی قلب مان را بشکند با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند ما به جای ابر ها گریان شویم
کاش وقتی آرزویی می کنیم از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ آرمین هم از آنجا بگذرد حرف های قلبمان را بشنود