!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۵۸ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۰۵
تیر
۹۱

سر به هوا نیستم اما همیشه چشم به آسمان دارم



  حال عجیبی ست دیدن همان آسمان



  که شاید تو


  دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای . . .

  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱

نامت چه بود؟

آدم

فرزند کی؟

بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟

بهشت پاک

اینک محل سکونت؟

زمین خاک

آن چیست بر گردن نهاده ای؟

امانت است

قدت؟

روزی چنان بلند که همسایه خدا، اینک به قدر سایه بختم به روی خاک

روز تولدت؟

روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟

اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه

چشمت؟

رنگی یه رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان

وزنت؟

نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوستو نه آنچنان سنگین که نشینم بر این خاک

جنست؟

نیمی مرا زخاک نیمی دگر خدا

شغلت؟

در کار کشت امیدم

شاکی تو؟

خدا

وکیلت؟

آن هم خدا

جرمت؟

چیدن یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین؟

همین!!!

حُکمت؟

تبعید در زمین

ترسیده ای؟

کمی

ز چه؟

که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟

بلی گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟

دیگر گلایه نه، ولی...

ولی چه؟

حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟
دلتنگ گشته ای ؟
زیاد
برای که؟
تنها خدا
آورده ای سند؟
بلی
چه ؟
دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟
بلی
چه کسی ؟
تنها کسم خدا
در آ خرین دفاع؟
می خوانمش که چنان اجابت کند دعا!!!

  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱
  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱


دلم گرم خداوندی است که با دستان من گندم برای یا کریم خانه می ریزد!

چه بخشنده خدای عاشقی دارم!

که می خواند مرا با آنکه میداند گنهکارم

دلم گرم است میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم...

برایت من خدا را آرزو دارم...

  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱

من آن پرنده را که راز تو را می داند دوست دارم...

من آن کوچک دلشکسته را که تو پناهش هستی دوست دارم...

من بلبل بی آواز،

رود خانه ی بی صدا،

شب بی ستاره ،

آن ماهی قرمز کوچک که برای آخرین بار لذت با آب بودن را چشید،

آن ستاره های گمشده ی کهکشان غم ها،

آن ابر های سیاه که نوید آزادی اند،

آن قایق بی مقصد،

آن گل پژمرده از بی وفایی صاحبش،من همه آنها را دوست دارم...

هه مرهم تنهایی هایم هستن!





  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱



آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

آن دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر
نشوی گریه کنی

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

 به خدا مثله تو تنهاست بخند ...



  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱


بگذار سخت باشم و سرد!!!!!

باران که بــــــــــارید...چتر بگیرم و چکــــــمه...

خورشید که تــــــــــابید...پنجره ببندم و تـــــــــاریک...

اشک که آمـــــــــد....دستمالی بردارم و خشــــــک...

او که رفـــــت نیشخندی بزنم و ســــــــــوت....

بگذار سخت باشم و سرد!!!!!

.

.


  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱





کوچه ها را بلد شدم...

 

خیابان ها را ،

 

مغازه ها را ، 

 

رنگ های چراغ راهنمایی را ،

 

جدول ضرب را ،

 

و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم...

 

اما...

 

هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم...

 

آدم ها را خوب بلد نیستم...

  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱



خطا از من است،می دانم.

از من که سالهاست گفته ام"ایاک نعبد"

اما به دیگران هم دل سپرده ام...

از من که سالهاست گفته ام"ایاک نستعین"

اما به دیگران هم تکیه کرده ام

اما رهایم نکن

بیش از همیشه دلتنگم

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم





  • محمدحسین کاوری
۰۴
تیر
۹۱



سکوت

سکوت

در این سکوت هیچ نمی یابم جز تو

و خودم

چقدر این سکوت یاد دارد!

خاطرات شیرین!

فاصله های ناگزیر!

و روزهای تلخ بی عبور ...

سکوت

سکوت

سکوت

چقدر ترسناک است!

سرمای نفسهایم!

طنین وحشتناک قلبم!

و صدای ضربه های ساعت!

که نشانم می دهد

گذشتن

نماندن

درد

تنهایی

غربت

و روزهای تلخ بی عبور ...

  • محمدحسین کاوری