
سر به هوا نیستم اما همیشه چشم به آسمان دارم
حال عجیبی ست دیدن همان آسمان
که شاید تو
دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای . . .
- ۰ نظر
- ۰۵ تیر ۹۱ ، ۱۳:۵۲
سر به هوا نیستم اما همیشه چشم به آسمان دارم
حال عجیبی ست دیدن همان آسمان
که شاید تو
دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای . . .
نامت چه بود؟
آدم
فرزند کی؟
بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاک
اینک محل سکونت؟
زمین خاک
آن چیست بر گردن نهاده ای؟
امانت است
قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا، اینک به قدر سایه بختم به روی خاک
روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق
رنگت؟
اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه
چشمت؟
رنگی یه رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان
وزنت؟
نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوستو نه آنچنان سنگین که نشینم بر این خاک
جنست؟
نیمی مرا زخاک نیمی دگر خدا
شغلت؟
در کار کشت امیدم
شاکی تو؟
خدا
وکیلت؟
آن هم خدا
جرمت؟
چیدن یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین؟
همین!!!
حُکمت؟
تبعید در زمین
ترسیده ای؟
کمی
ز چه؟
که شوم اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
بلی گاهی فقط خدا
داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه، ولی...
ولی چه؟
حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟
دلتنگ گشته ای ؟
زیاد
برای که؟
تنها خدا
آورده ای سند؟
بلی
چه ؟
دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟
بلی
چه کسی ؟
تنها کسم خدا
در آ خرین دفاع؟
می خوانمش که چنان اجابت کند دعا!!!
آبی آسمونت
«اخوی ! من نگهبانی میدادم تا حالا، میشه توی سنگر شما نماز بخونم؟» به دوستم آرام گفتم:
«ببین، از این آدمهای فرصتطلبه ، میخواد سنگر ما رو صاحب بشه.»
آرام زد به پهلویم و به نوجوان گفت: «خواهش میکنم بفرمایید.»
ارزونی تو باشه...
این همه آ
دلم گرم خداوندی است که با دستان من گندم برای یا کریم خانه می ریزد!
چه بخشنده خدای عاشقی دارم!
که می خواند مرا با آنکه میداند گنهکارم
دلم گرم است میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم...
برایت من خدا را آرزو دارم...
من آن پرنده را که راز تو را می داند دوست دارم...
من آن کوچک دلشکسته را که تو پناهش هستی دوست دارم...
من بلبل بی آواز،
رود خانه ی بی صدا،
شب بی ستاره ،
آن ماهی قرمز کوچک که برای آخرین بار لذت با آب بودن را چشید،
آن ستاره های گمشده ی کهکشان غم ها،
آن ابر های سیاه که نوید آزادی اند،
آن قایق بی مقصد،
آن گل پژمرده از بی وفایی صاحبش،من همه آنها را دوست دارم...
هه مرهم تنهایی هایم هستن!
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
آن دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثله تو تنهاست بخند ...
بگذار سخت باشم و سرد!!!!!
باران که بــــــــــارید...چتر بگیرم و چکــــــمه...
خورشید که تــــــــــابید...پنجره ببندم و تـــــــــاریک...
اشک که آمـــــــــد....دستمالی بردارم و خشــــــک...
او که رفـــــت نیشخندی بزنم و ســــــــــوت....
بگذار سخت باشم و سرد!!!!!
.
.
کوچه ها را بلد شدم...
خیابان ها را ،
مغازه ها را ،
رنگ های چراغ راهنمایی را ،
جدول ضرب را ،
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم...
اما...
هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم...
آدم ها را خوب بلد نیستم...
خطا از من است،می دانم.
از من که سالهاست گفته ام"ایاک نعبد"
اما به دیگران هم دل سپرده ام...
از من که سالهاست گفته ام"ایاک نستعین"
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم
سکوت سکوت در این سکوت هیچ نمی یابم جز تو و خودم چقدر این سکوت یاد دارد! خاطرات شیرین! فاصله های ناگزیر! و روزهای تلخ بی عبور ... سکوت سکوت سکوت چقدر ترسناک است! سرمای نفسهایم! طنین وحشتناک قلبم! و صدای ضربه های ساعت! که نشانم می دهد گذشتن نماندن درد تنهایی غربت و روزهای تلخ بی عبور ...