فرصت طلب
يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۹:۲۹ ق.ظ
درداشت صبح میشد . از دیشب که عملیات کرده بودیم و خاکریز را گرفته بودیم داشتیم با دوستم سنگر درست میکردیم . بسیجی نوجوانی آمد و گفت:
آبی آسمونت
«اخوی ! من نگهبانی میدادم تا حالا، میشه توی سنگر شما نماز بخونم؟» به دوستم آرام گفتم:
«ببین، از این آدمهای فرصتطلبه ، میخواد سنگر ما رو صاحب بشه.»
آرام زد به پهلویم و به نوجوان گفت: «خواهش میکنم بفرمایید.»
ارزونی تو باشه...
این همه آ
- ۹۱/۰۴/۰۴