!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۱۳۹ مطلب با موضوع «سرگرمی و سایر» ثبت شده است

۲۲
شهریور
۹۲

فقط بوی پاییزی که در راه است کافیست،

تا دلم به هوای بودنت

نفس بکشد...

اینجا در انتهای تابستان خیالم،

برگریزان تمام خاطراتت

غوغا می کند…


 

  • قاصدک
۲۰
شهریور
۹۲

کی با حسین کار داشت؟

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود.

 با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها.

چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و

 گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد!

 دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد.

 فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت.

اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و

گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

برگرفته از کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 84

  • قاصدک
۱۹
شهریور
۹۲
تصاویر شکار لحظه‌ها
   

  • محمدحسین کاوری
۱۸
شهریور
۹۲

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

فاظل نظری
  • محمدحسین کاوری
۱۳
شهریور
۹۲
هاردی: میخوام ازدواج کنم

لورل: با کی؟

هاردی: معلومه دیگه، با یه زن. مگه تو کسیو دیدی که با یه مرد ازدواج کنه؟

لورل: آره

هاردی: کی؟

لورل: خواهرم :|
  • قاصدک
۱۳
شهریور
۹۲


یه بار توی ماشین خالم نشسته بودم و داشتیم میرفتیم به گشت و گذار!!!

از صحبت‌ها متوجه شده بودم که دخترخاله کوچیکم که بچه ست، دستشویی داره و توی مسیر ما هیچ دستشویی وجود نداشت.

منم به شوخی گفتم: غصه نخور عمو جون. هر وقت دیدی خیلی آمپر زده بالا بگو تا کنار جاده خودم واست چادر بگیرم و کارتو انجام بدی! کسی نمیبینه!

خب بچه بود دیگه!!!

جلوتر که واسه دستشویی ایستادیم متوجه شدم دخترخاله بزرگم که دختر جوونی بوده دستشویی داشته!!!

هیچی دیگه؛ تا مقصدمون به افق نگاه میکردم!

(البته بعدش عذر خواهی کردم که سوء تفاهم نشه! اونا هم کاملا متوجه شده بودن که من اشتباه فهمیدم!)

  • محمدحسین کاوری
۰۸
شهریور
۹۲

اسمش محمد علی رجایی بود معلم بود قبلش دستفروشی میکرد بعد شد رییس جمهور مکتبی و مردمی و ساده زیست ایران که منافقای کوردل نتونستند تحملش کنند و به آرزوش یعنی شهادت رسوندنش. هنوز هم نام رجایی زنده است







  • قاصدک
۰۸
شهریور
۹۲

طنز و کاریکاتور | چگونه خواننده زیرزمینی بشویم؟ اگر احساس تنهایی می کنید؛ اگر با مادرتان قهر کردید و جایی برای رفتن ندارید؛ اگر بی پولی و فقر بر شما فشار می آورد و اگر عشق شهرت شما را کور کرده است، بروید خواننده زیرزمینی بشوید!

 فاصله میان شما و یک خواننده زیرزمینی مشهور فقط چند قدم است.


قدم اول

اینکه ظاهر خود را از دیگران متمایز کنید؛ سعی کنید واژه حمام را از فرهنگ لغات ذهن خود خارج کنید؛ یا آنقدر موهایتان را بلند و نامرتب کنید که تارزان و رابینسون کروزو با دیدن شما به شمایل خودشان افتخار کنند و یا چنان موهایتان را با تیغ از ته بزنید که وزارت نیرو با اتصال کابل به شما به اندازه دو تا سد قوسی از انعکاس نور کله کله تان برق تولید کند.

 

لباسهایتان هم یا باید متعلق به ایام طفولیت شما یا ایام تورم! یا سایز اسمال بپوشید که نصفتان از لباس خارج باشد یا سایز 3 ایکس لارج بپوشید که نصف لباس اضافی باشد.

سعی کنید از بز و شتر و عروسهای هندی و پیکان جوانان 47 الهام بگیرید، یعنی هرچه دم دستتان رسید از خودتان آویزان کنید؛ حلقه، زنجیر، نگین، ساچمه، سیم بکسل، دکوری جات، لوازم آشپزخانه و خلاصه هرچیزی که قابلیت اتصال به اعضای بدن و لباس را داشته باشد.

قدم دوم

پیدا کردن یک شاعر که نه، تکست نویس هم نه، یک شعر و ور نویس است! اگر هم پیدا نکردید عیبی ندارد. هر آدمی که دم دستتان بود بگیرید بیندازید توی دیگ، بگذارید روی گاز تا کاملا گرم و عرق زده شود بعد بلندش کنید مستقیم بگذارید جلوی کولر آبی درجه زیاد تا قشنگ سرماخورده و تب شدید نماید؛ وقتی تب و لرز کرد و در حالت سوختن و بیدار خوابی شروع کرد به هذیان گفتن، کنارش بنشینید و هرچه را به زبان آورد بنویسید و سپس حفظ کنید و در مراحل بعدی همانها را به عنوان شعر و ترانه اجرا نمایید.

قدم سوم

این است که به صدای خود فرم و شکل خاصی بدهید که از بقیه صداهای نهاده شده در موجودات عالم متمایز گردد. در این مرحله از صدای اشیا و موجوداتی مثل اگزوز هجده چرخ، شترمرغی که سینه پهلو کرده، بچه هفت ماهه مشکوک به اوتیسم حاد، ناودان پوسیده، لاک پشت اسید خورده و امثالهم بهره ببرید.


قدم چهارم

یافتن لقب استثنایی و دخترکش و جوان پسند و پیر خوشایند برای خودتان است. لقبی که در پس اسم کوچک شما بیاید و یک حس کنجکاوی در شنونده ایجاد کند که او را به فکر فرو ببرد و وادار به تلاشی خستگی ناپذیر در جهت یافتن و گوش فرا دادن به ترانه اجرا شده توسط این نام اعجاب انگیز نماید.

اسامی مثل کامبیز 6 لول حنجره؛ سیروس سگ صدا؛ فری خوشکله؛ اسی گورکن و امثالهم.


قدم پنجم

و نهایی هم این است که چهار نفر آدم درب و داغان دیگر عین خودتان که کار و زندگی نداشته باشند و تنها وجه تمایزشان با شما این باشد که به جای خوانندگی سراغ نوازندگی رفتند و سازی آویزانشان است پیدا کنید، بعد هم یک زیرزمین با یک ضبط صوت اجاره کنید؛ شما بنشینید شعرو ورهای آماده شده تان را بخوانید، آنها هم یک موش و گربه را ول بدهند روی یکسری ساز سنتی و پاپ تا تعقیب و گریز موش و گربه روی سازها، صداهایی متناسب با جفنگیات بلغور شده شما از ساز خارج کند و فی المجموع ضبط شده و در قالب یک آهنگ، آماده عرضه به روی زمین شود.

فراموش نکنید که آهنگ شما هرچقدر که از مبادی غیرمجاز تر وارد بازار شود، طرفداران بیشتری خواهد داشت.

  • قاصدک
۰۸
شهریور
۹۲

احتمالا عکس‌هایی مث عکس‌های زیر رو دیدین و با خودتون میگین که چطور میشه یک عکس سوررئال چندگانه گرفت؟



  • محمدحسین کاوری
۰۶
شهریور
۹۲

و رسالت من این خواهد بود

تا دو استکان چای داغ را

از میان دویست جنگ خونین

به سلامت بگذرانم

تا در شبی بارانی

آن ها را

با خدای خویش

چشم در چشم هم نوش کنیم
( حسین پناهی)

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم( حسین پناهی)

جونقلی

  • قاصدک