آخر این دردِ تغافل که به پیمانهٔ ماست آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست این صدایی که ز بشکستنِ دل میشنوی در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن بس که گلچین ز چمن،صبح و مسا گل شکند بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست
اسمش محمد علی رجایی بود معلم بود قبلش دستفروشی میکرد بعد شد رییس جمهور مکتبی و مردمی و ساده زیست ایران که منافقای کوردل نتونستند تحملش کنند و به آرزوش یعنی شهادت رسوندنش. هنوز هم نام رجایی زنده است