نسیـم، دانه را از دوش مـورچـه انـداخت.
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوش گرفــت و رو به آسمان گفــت:
گـاهـی یـادم مـی رود کــه، هستی…
کـاش بیـشتـر نسیـم بـوزد.
- ۰ نظر
- ۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۶:۳۱
نسیـم، دانه را از دوش مـورچـه انـداخت.
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوش گرفــت و رو به آسمان گفــت:
گـاهـی یـادم مـی رود کــه، هستی…
کـاش بیـشتـر نسیـم بـوزد.
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد
بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست
همه گویند مگر جلوه یزدان آمد
اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا
نور خورشید امامت همه تابان آمد
قائم آل محمد (عج)گل گلزار رسول
حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ایمان آمد
میلاد حجت خدا ، دوازدهمین ساغر الهی بر منتظران جمالش مبارک باد . . .
.
.
.
سلام ای انتظــار انتظـــارم / سلام ای رهبر و ای یادگارم
سلامم بر تو ای فرزند زهرا / سلامم بر تو ای نـــاجی دنیا . . .
ولادت حضرت حق مهدی صاحب الزمان بر شما مبارک
.
.
.
دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین
آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند . . .
ولادت حضرت مهدی (عج) مبارک
.
.
.
امشب ز کَرَم حق گُهرى داد به نرجس / وز برج ولایت قمرى داد به نرجس
خوش باش که حق بال و پرى داد به نرجس / برخیز که زیبا پسرى داد به نرجس
میلاد صاحب الزمان بر شما مبارک
.
.
.
نیمه شعبان سرود زندگی است / نیمه شعبان فرار از بردگی است
نیمه شعبان سلامی از خــــدا / بر همه افراد شهر بنــدگی است . . .
ولادت حضرت مهدی (عج) بر شما مبارک
.
.
.
باز گیتى پاى تا سر، مطلع الانوار شد
مطلع الانوار، گیتى از جمال یار شد
نیمه ى شعبان رسید و مولد مهدى بود
آن شهى، کو خاک راهش گلشن ابرار شد . . .
ولادت منجی عالم بشریت تبریک و تهنیت
.
.
.
السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای اوج قله، کوه صبر
السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین . . .
.
.
.
تک نغمهی شادی ما
در جشن میلاد مهدی زهرا سلامالله علیها، دعای فرج است . . .
یا مهدی ادرکنی
.
.
.
صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد / گفت برخیز که آرام دل و جان آمد
سحر از پرده نشینان حریم خلوت / نغمه برخاست که شاهنشه خوبان آمد . . .
.
.
.
دوستان هنگام بینایى شده
طلعت مهدى تماشایى شده
این امید هر نبى و هر ولىاست
پاى تا سر، هم محمد، هم على است
این پسر چشم و چراغ فاطمه است
این گل امید باغ فاطمه است . . .
.
.
.
سحرگاهان نسیمى عیسوى دم
مشام خاکیان را کرد خرّم
گلى در ماه شعبان زاد نرگس
که شعبان شد ز میلادش معظّم . . .
.
.
.
اى دل! بشارت مى دهم،خوش روزگارى مى رسد
یا درد و غم طى مى شود، یا شهریارى مى رسد
گر کارگردان جهان، باشد خداى مهربان
این کشتى طوفان زده، هم بر کنارى مى رسد . . .
.
.
.
ما را به جز خیالت، فکرى دگر نباشد / در هیچ سر خیالى زین خوبتر نباشد
کى شبروان کویت، آرند ره به سویت / عکسى ز شمع رویت تا راهبر نباشد . . .
.
.
.
بار دیگر مژده بر ما مى دهند
نور امیدى به دلها مى دهند
در شب میلاد مهدى قدسیان
گل بدست پاک زهرا مى دهند
در رخ مهدى خدا را بنگرد
هر که را اذن تماشا مىدهند . . .
.
.
.
بسر آمد شب هجران و، سحر نزدیک است
صبرکن، صبر! که هنگام ظفر نزدیک ست
رحمى اى باد خزان، کز اثر همّت اشک
نو نهالى که نشاندم، به ثمر نزدیک ست . . .
.
.
.
زیباترین یقین بخدا پیش روی ماست
با یوسفی که یکسره در آرزوی ماست
ما گرد و خاک پای تو را جمکران کنیم
یک گوشه از نگاه تو را آسمان کنیم . . .
.
.
.
آید آن صبح درخشانى که من مى خواستم
روشنى بخش دل و جانى، که من مى خواستم
از نسیم جانفزاى گلشن آل رسول
بشکفد گلهاى بستانى که من مى خواستم . . .
.
.
.
ما التماس روز ظهور توأیم لیک
هر وقت، هر زمان که دلت بود میرسی
روزی تو میرسی و علی شاد میشود
بغض گلوی فاطمه آزاد میشود . . .
.
.
.
مژده که میلاد منجى بشر آمد / فُلک هدى را، دلیل و راهبر آمد
مژده! که آمد خدیو عالم امکان / حجّت برحق، امام منتظر آمد . .
توی بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژسه از کار افتاد! گفتم: چی شد؟
پسر گفت: «شلیک نمی کنه. نمی دونم چرا؟»
وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر، قطع شده؛
تیرخورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی کردن.
بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود.
رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصّه انگشتشو می خوره؛
بهش گفتیم: بابا، بچه ها شهید می شن! یک بند انگشت که این حرف ها رو نداره!
گفت: «ناراحت انگشتم نیستم؛
از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم!»
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال هاست که در گوش من آرام
خش خش گام تو تکرارکنان می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا؟!
خانه ی کوچک ما سیب نداشت...
امام علی (ع) :
از انسان بخیل در شگفتم که به سوی همان فقری میشتابد که از آن میگریخت
وهمان توانگریی را از دست میدهد که در طلب آن بود.
در دنیا مانند تنگدستان زندگی را میگذراند ودر آخرت مانند توانگران از او حساب میکشند...
از متکبری در شگفتم که دیروز نطفه ای بود و فردا مرداری خواهد شد...
در شگفتم از کسی که در وجود خدا شک میکند در حالیکه آفریده ی خدا را می بیند...
در شگفتم از کسی که مرگ را از یاد برده در حالیکه کسانی را که میمیرند را میبیند...
در شگفتم از کسی که آخرت را انکار میکند در حالیکه دنیا را میبیند...
در شگفتم از کسی که سرای ناپایدار را آباد می سازد و سرای پایدار را وا میگذارد...
" نهج البلاغه "
Saturday: روز جهانی ساطور!!!
کالسکه : هنگامی که یک اصفهانی یک میوه ی کال میخورد!!
واویلا : ویلایی که درش به روی همه باز است!
مگسی را کشتم....
نه به این جرم که حیوان پلیدی ست ،بداست
ونه چون نسبت سودش به ضرر یک به صداست
طفل معصوم دور یر من می چرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه مشهورش تا به این حد گندم
ای دوصد نور به قبرش بارد ،مگس خوبی بود
من به این جرم که از یادتو بیرونم کرد مگسی را کشتم....!
قاصدک ....!
شعر مرا از بر کن ...
بــــرو ان گوشــــه بــــاغ ...
سمــــت ان نرگــــس مســــت ...
و بخوان در گوشش، و بگو باور کن...
یــــک نفــــر یــــاد تــــو را ...
دمی از دل نبرد...