- ۰ نظر
- ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۵۳
آقا ما تف، شما آبشار نیاگارا
ما بدبخت حقیر، شما کوروش کبیر
ما واشر، شما ارباب حلقه ها
ما طرح مسکن مهر، شما برج العربی
ما مینیمم نسبی، شما ماکسیمم مطلق
ما مداح، شما دی جی!
آقا اصن ما قیژقیژ دیال آپ، شما امواج وایرلس
آقا ما پراید، شما پرادو
آقا ما باد بزن دستی، شما کولر گازی نانو
آقا ما امشب، شما هزار و یک شب!
آقا ما پت ومت، شما آیکیو سان
آقا ما بخیه، شما چفیه
آقا ما شب تار، شما صبح امید!
آقا ما ورزش از نگاه دو، شما برنامه نود!
آقا ما فـــ، شما فرحزاد !
آقا ما بتمرگ، شما بفرما!
آقا ما هی آره، شما هی نه ...
آقا ما شورش قبیلهای، شما گفتگوی تمدنها
آقا ما لکنت زبون، شما سخنگوی دولت !
آقا ما پوچ، شما گل !
آقا ما بنال بینیم با ...، شما خواهش میکنم بفرمایید
آقا ما چی کوفت میکنی ...، شما چی میل داری عزیزم؟!
آقا ما فلافل شما، مدیر عامل پخش فراوردههای گوشتی
آقا ما مخـمون تاب داره، شما حیـاط ویلاتون!
آقا ما افتاده، شما پاس کرده
آقا ما کولر آبی، شما کولر گازی ال جی
آقا ما برف، شما بهمن
آقا ما چاکریم، شما نایس تو میت یو
آقا ما کوله پشتی، شما کوله باری از تجربه
آقا ما "صرفا جهت اطلاع و فاقد هرگونه ارزش"، شما "کپی برابر اصل- ثبت با سند برابر است"
آقا ما بله قربان- بله قربان ...، شما سلطان
آقا ما علوم اول راهنمایی، شما فیزیک انتگرال
آقا ما تقویم جیبی، شما موسسه ژئو فیزیک!
آقا ما سه کله پوک، شما سه تفنگدار
آقا ما جرز لای دیوار، شما پتروس فداکار
آقا ما فلافل، شما هات رویال برگر با پنیر و قارچ
آقا ما بن کارگری، شما بن تخفیف دیزنی لند
آقا ما سوختگی درجه ۳، شما برنزه شکلاتی
آقا ما آب حوض، شما شیر موز
آقا ما عشق و عاشقى، شما عقل و منطق ...
آقا ما بتمرگ، شما بفرما!
آقا ما یه نقطه توی فضا، شما مبدا مختصات
آقا ما پنج کیلومتر تا بهشت، شما ۲۴
آقا ما سیمبیان، شما آندروید
آقا ما آپارات، شما یوتیوب
آقا ما کلوب، شما فیسبوک
آقا ما جرقه، شما بیگ بنگ
آقا ما سحابی، شما کهکشان
آقا ما آهنربا، شما سیاهچاله
آقا ما متر، شما سال نوری
آقا ما سفیر امید، شما اتلانتیس
آقا ما منجم آماتور، شما اختر فیزیکدان
آقا ما تلویزیون کمدی، شما سه بعدی
آقا ما مارمولک، شما تمساح
آقا ما چوق لباسی، شما توتال کر
آقا ما چرتکه، شما الجبرا
آقا ما میریم اغذیه، شما برین پدیده
آقا ما مستشار شما، جهانگیرشاه دولو
لاک پشت تصمیم گرفت تا به سیر وسیاحت در زمین بپردازد .
آرام آرام به راه افتاد.یکروز از رفتن او می گذشت وچند متری بیشتر
نرفته بود.خسته وناامید ایستاد ونگاهش به آسمان افتاد.پرنده ای
را دید که با سرعت از بالای سر او رد شد
وازدیدش در آسمان پنهان شد.
دلش گرفت ولب به شکایت گشود:
خدایا چرا مرا سنگ پشت آفریدی؟چرا این سنگ را برپشت
من نهادی؟ تا کی باید بروم تا به هدفم برسم؟
نمی شد مثل آن پرنده برروی پشتم بال قرار می دادی تا
سبک وراحت به راهم ادامه دهم؟تمام عمرم را باید
در راه باشم،نهایتا به چیزی نخواهم رسید.
آهی کشید وچشمهایش اشکبار شد وبه آسمان خیره شد.....
خداوند که سخنان او را شنیده بود گفت:
ای لاک پشت این سنگ نیست که به پشت توست،
این بار عشقی است که به پشت توست،این
همت توست که با این سنگ همچنان همت رفتن
می کنی ،شاید خیلی ها باشند که بدون سنگ وسبک بال باشند
،اما هیچ وقت قصد رفتن نمی کنند در ضمن هدف رسیدن نبود
بلکه هدف رفتن وعبور است که آنچه را باید بدانی خواهی یافت
وخواهی دانست ،دلگیر مباش ....
هرچه بارت سنگین تر باشد دانش تو بیشتر خواهد شد.
لاک پشت خوشحال از اینکه این بار عشقی که به دوش می کشد
سنگین است وباامید تمام دوباره شروع کرد به رفتن....
روزی حاکمی از وزیرش پرسید: چه چیز است که از همه چیزها بدتر و
از نجاست سگ پلیدتر است؟!
وزیر در جواب فروماند و از حاکم اجازه خواست تا برای یافتن پاسخ از
شهر بیرون رود. در بیابان به چوپانی رسید که گوسفندان را می چراند.
پس از
احوال پرسی، چوپان را مرد خوش فکری یافت. سؤال حاکم را
برای او بازگو کرد و گفت که دنبال مردی عالم و حکیم می گردم که
پرسش شاه را پاسخ گوید و جایزه بزرگی را دریافت کند.
چوپان گفت: ای وزیر! حاکم و پرسش او را رها کن، من به تو بشارتی
می دهم که بسیار مهمّ است. بدان که پشت این تپه، گنج بزرگی
پیدا کرده ام، بیا با هم آن را تصرّف کنیم و در این جا قصری بسازیم
و لشکری جمع کنیم و حاکم را از سلطنت خلع کرده و خود جای او
بنشینیم! تو حاکم باش و من هم وزیر تو.
وزیر که دیگ طمعش به جوش آمده بود، عقل و هوش از سرش پرید و
دست و پایش را گم کرد و گفت: گنج کجا است؟ برویم آن را به من نشان بده.
چوپان گفت: به این شرط می پذیریم که سه مرتبه زبانت را به نجاست
سگ
من بزنی! وزیر طمع کار پذیرفت و با خود گفت: این جا که کسی
نیست تا مرا ببیند، این کار را انجام می دهم و وقتی گنج را تصاحب کردم،
انتقامم را از چوپان می گیرم و او را می کُشم. سپس وزیر سه مرتبه زبان
خود را به فضله ی سگ زد و بعد پرسید: حالا بگو گنج کجا است؟!
چوپان خندید و گفت: اکنون برگرد و به شاه بگو: آنچه از نجاست سگ
سفره ی ذکر تو بر سجاده ی نماز باز شد
گویی به خدا بوی عطر علی همه جا رنگ گرفت . . .
بـر هــر نفست اشاره دارد رمضان / بر عشق و عطش نظاره دارد رمضان
در ظلمت بیکرانه ی شبهامان / دریا دریا ستاره دارد رمضان . . .
ماه ضیافت الهی مبارک
آمد آن ماهی که نامش رمضان است
معده از آمدنش شدیدا نگران است !
معنی جمله زیر در ماه رمضان کامل معنا میشود
ساحل دلت را به خدا بسپار ، خودش قشنگ ترین قایق را برایت می فرستد . . .
ماه بخشش گناهان بر شما مبارک
ماه صیام، ماه خداوند ذوالعطی است / ماه وفور فیض و کرامات کبریاست
ماه صعود روح به اوج فضیلت است / ماه نزول مائده رحمت خداست . . .
باز آى و دل تنـگ مرا مونس جان بـاش / وین سوخته را محـرم اســرار نهان بـاش
زان باده که در میکده عشق فروشند / ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش . . .
سفره ی ذکر تو بر سجاده ی نماز باز شد
گویی به خدا بوی عطر علی همه جا رنگ گرفت . . .
بـاز هـوای سحرم آرزوست / خلوت و مـژگان تـرم آرزوست
شکوه ی غربت نبرم این زمـان / دست تو و روی تو ام آرزوست . . .
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنى و فقیر) مساوى گردند . . .
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است . . .
ماه رمضان بر شما مبارک
گنجینه ی نورانی قرآن رمضان است / آرامش دلهای پریشان رمضان است
مجموعه ی گلهاست شب وروز عزیزش / یعنی به حقیقت که گلستان رمضان است . . .
شد باز در رحمت خالق به روی خلق
چون ماه مبارک ز افق گشت هویدا
مژده که شد ماه مبارک پدید
ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت
کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت
آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز
باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت
تا نگذری ز دنیا کی می رسی به عقبی آزاد شو از اینجا تا بی گمان ببینی
(مولوی)
بوی رمضان می آید. ماهی که دلتنگش بودیم از راه می رسد تا باز مستمان کند، مست از نفحه ی روح بخش سحر های مبارکش، مست از رحمت بی پایانش.
ماهی که ما را هم قبای آسمان می کند و ردای نور بر سرمان می کشد ماهی که هنگام وداعش اشک دلتنگی ریختیم و بار سنگین فراقش را تحمل کردیم و می خواهیم در پناه آن تیرگی های دلمان را کنار گذاریم و در دل سحر های عرفانی اش ستاره ها را بر شمریم و با زدودن زنگار قلبمان صدای ساز فرشتگان را بشنویم و از میکده ی الهی جرعه ای از بحر عشق را بچشیم شاید با گذشتن از دنیای ظلمت آشیان به مقامی برسیم که تجلی گاه حضور پروردگار است و چه جایی بهتر از این حضور ربانی.
سلام بهانه ای است برای آغاز کلام پس: سلام
باز دل تنگم هوای صحبت با تو دارد
با تو که راه حق را پیمودی و از ما خاکیان جدا و به افلاکیان پیوستی
ای شهید گمنام!
من و تو در گمنامی با هم شریکیم
تو پلاکت را گم کردی و من هویتم را
تو پلاکت را گم کردی و من همه چیزم را
تو پلاکت را گم کردی و من خدا را
به راستی چقدر زیبا مادرت زهرای اطهر سلام الله علیها را درک کردی که از خدا خواستی گمنام بمانی ، تا ایشان به جای مادرت عصرهای پنج شنبه بر مزارت پای گذارد
چه سعادتی نصیبت شد.
کاش بودی...
نه! همان بهتر که نیستی
همان بهتر که نیستی و این همه فساد را به نظاره نمی نشینی
دوست شهید من!
اینجا حجاب معنا ندارد
خیلی از دختران زمینی در ظاهر از زهرای مرضیه سلام الله علیها می گوییند اما در عمل...
خیلی از مردان ما از غیرت عباس علیه السلام می گویند ولی چیزی از غیرت نمی دانند...
آری!
ما هویتمان را گم کرده ایم
ما گمنام ترین گمنامان عالم امکانیم
پس ای شهید!
برایمان حمدی بخوان که تو زنده ای و ما مُرده
صد سال ره مسجد و میخانه بگیری
عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری
بشنو از پیر خرابات تو این پند
هر دست که دادی به همان دست بگیری
سلام خدمت همه دوستان
با سری جدید از عکسهام اومدم.
پیشنهاد میکنم حتما تا آخرش ببینید بعد نظرتونو در مود عکس آخری بگین
واسه دیدن عکسها به ادامه مطلب برین