با شنیدن صدای
لگد به در
هول می کند زینب...
واز اینجاست که
شروع می شود
- ۰ نظر
- ۱۶ آبان ۹۱ ، ۲۲:۵۳
با شنیدن صدای
لگد به در
هول می کند زینب...
واز اینجاست که
شروع می شود
شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم؟
پیر مغان: شب یک غذای شور بخور. آب نخور و بخواب.
شاگرد دستور پیر رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دائم خواب آب میدیدم!
خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم.
کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم!
در ساحل رودخانه ای مشغول….
گفت اینا رو خواب دیدم!
پیر مغان فرمود:
تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛
تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!!
صد فرسخ پیاده روی (هفهاف)
کاروان حسینی از مکه عازم کربلا بود. در بین راه امام حسین (ع)
به یکی از یارانش فرمود: «به شهر بصره برو و پیام مرا برای مردم
بصره بخوان و از آنها برای آمدن به کربلا کمک بخواه.» نماینده امام
حسین (ع) وارد بصره شد و قبل از اینکه بتواند برای همه مردم
پیام امام را بخواند؛ او را دستگیر کرده و به زندان انداختند. اما کم و
بیش خبر بین مردم پخش شده بود.در بصره مردی بود به نام
هفهاف؛ او از یاران حضرت علی (ع) و از مردان شجاع عرب بود.
هفهاف در همه جنگ های حضرت علی (ع) حضور داشت و
افسری والاقدر بود. هفهاف تصمیم گرفت به کمک امام حسین
(ع) برود. با هر کسی صحبت می کرد فایده نداشت. هفهاف دید
که بی تفاوتی بر جامعه اسلامی سایه افکنده است. مسلمانان
نماز می خوانند، روزه می گیرند، به زیارت خانه خدا می روند، اما
نسبت به وضع جامعه بی تفاوت هستند. ظلم و فساد را می
بینند؛ اما حرف نمی زنند. هفهاف به مردم گفت: «حالا که، کسی
امام زمان خود را یاری نمی کند؛ من تنها می روم! آیا کسی هست
وسیله سواری به من دهد؟ اسبی، شتری، چیزی؟! همه
ترسیدند. هفهاف مجبور شد پیاده این راه سخت صد فرسخی را
برود. آری طولانی بودن راه، خطر حیوانات درنده، خطر دزدان راه و
.... مانع او نشد. او راه و هدف خود را انتخاب کرده بود. هفهاف
می دانست؛ تنهایی بهانه ای برای نشستن و ساکت ماندن
نیست. غروب روز عاشورا به کربلا رسید. همه یاران امام حسین
(ع) کشته شده بودند. گرد و غبار و دود سراسر آسمان را گرفته
بود. از کسانی که آنجا بودند، پرسید چه خبر شده است؟ گفتند:
«همه را کشتیم و پیروز شدیم.» رزمنده دلیر و تنهای سپاه اسلام
، کسی که صد فرسخ پیاده آمده بود تا جانش را فدای اسلام و
رهبرش کند. شمشیرش را بدست گرفت و با قاتلان امام حسین
(ع) جنگید تا بالاخره شربت شهادت را نوشید.
کوفه خشکسالی شده بود, خیلی وقت بود باران نباریده بود...
آمدند پیش علی بن ابیطالب علیه السلام. ایشان فرمودند:
" به فرزندم حسین(ع) بگویید برایتان دعا کند."
آمدند پیش امام حسین (ع),حضرت دعا کردند و باران بارید...
خوشحال شدند , گفتند جبران می کنیم...!
تولدت مبارک
16آبان تولد دوست خوبم ومدیر وبلاگمون
آقای کاوری عزیز می باشد .امیدوارم
که تبریک دست خالی ما را با مهربانی بی حد خود بپذیرد.
چه لطیف است حس آغازی دوباره ...
چه زیباست رسیدن دوباره
به روز زیبای آغاز نفس کشیدن ...
و چه اندازه عجیب است ...
روز ابتدای بودن ...
وچه اندازه شیرین است امروز ...
روز میلاد تو ...
روز تو ...
روزی که آمدی ...
............................
گفتم خدایا مرا مرادی بفرست
طوفان زده ام راه نجاتی بفرست
گفت با زمزمه یا مهدی
نذر گل نرگس صلواتی بفرست
کسی که خواهان عزت است
(باید از خدا بخواهد، چرا که) تمام عزت برای خداست ،
سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند ،
و عمل صالح را بالا می برد ،
و آنها که نقشه های بد می کشند ،
عذاب سختی برای آنهاست
و مکر(تلاش افسادگرانه ) آنان نابود می شود (و به جایی نمی رسد) .
سوره فاطر،آیه 10
***************
***********************************************
پشت هر کوه بلند
سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باغ کسی می خواند
که خدا هست، دگر غصه چرا؟!؟!.
***********************************************
لا یَومَ کَیَومِکَ یا اَبا عَبدِالله
عده ای از راویان که نام آن ها در کتاب ""غیاث سلطان الوری لسکان الثری"" ذکر شده و با اسنادی از ""ابی جعفر محمد بن بابویه قمی"" از امام صادق (ع) و پدران بزرگوارش (ع) نقل شده که :
روزی امام حسین (ع) نزد برادر خود امام حسن (ع) رفت ،هنگامی که امام حسین (ع) برادر را دید شروع به گریستن کرد، امام حسن فرمود :" چرا گریه می کنی؟"
امام حسین (ع) فرمود :" گریه ام به خاطر مصایبی است که بر تو وارد می شود."
امام حسن (ع) فرمود :"ستمی که بر من وارد می شود در اثر زهری است که آن را به من می نوشانند ؛ اما هیچ روزی مانند روز تو نیست ابا عبدالله... که در آن روز سی هزار نفر که همگی مدعی اسلام و از امت جد ما(ص) می باشند تو را محاصره می کنند و برای کشتن تو و ریختن خونت و هتک حرمتتت و اسارت اهل بیتت و غارت اموالت همدست می شوند. پس هنگامی که مرتکب این اعمال شدند،خداوند لعنت خویش را شامل حال بنی امیه می کند و از آسمان باران خون و خاکستر می بارد و همه کاینات حتی حیوانات وحشی بیایان ها و ماهیان دریا برای تو گریه می کنند"
خروج سید الشهداء از مکه
امام حسین (ع) در روز سه شنبه ، سوم ماه ذی الحجه ، یا به قولی دیگر در روز چهارشنبه هشتم ذی الحجه سال 60 هجری از مکه خارج شد، خبر شهادت حضرت مسلم هنوز به آن حضرت نرسیده بود ؛ زیرا درست در همان روزی که حسین (ع)از مکه خارج شد ، مسلم به شهادت رسید.
خطبه پرشور حسین (ع) در هنگام خروج
امام حسین (ع) آن هنگام که آهنگ خروج از مکه را نمود ،به پا خواست و (خطبه پرشوری خواند و ) فرمود:
""حمد وسپاس مخصوص پروردگار است، خدایی که آن چه اراده کند عملی می سازد و نیرویی جز نیروی خداوند نیست. درود خداوند بر رسول گرامی او باد.
خط مرگ چونان اثر گردنبند در گردن دختران جوان ، بر فرزند آدم مسلم است. من به دیدر (اجداد) و گذشتگان آن چنان مشتاقم که یعقوب (ع) به دیدار یوسف (ع)اشتیاق داشت ، قتلگاهی برای من مهیا گشته است که من باید بدان جا بروم.
گویا می نگرم که درندگان بیابان در سرزمینی میان نوامیس و کربلا، اعضای بدم مرا از هم پاره می کنند و می درند.تا بدینوسیله شکم های گرسنه خویش را از من سیر نمایند.
آری، راه گریزی از سرنوشت محتوم نیست. آنچه که خداوند بدان راضی هستم باشد،ما نیز به آن راضی ایم و در مقابل بلاهایی که بر ما می رسد صبوریم، و خداوند نیز بهترین پاداش صابران را به ما خواهد داد.
هرگز پاره تن رسول خدا (ص) از او جدا نخواهد شد و ما در بهشت در کنار آن حضرت خواهیم بود تا چشمان آن حضرت به دیدن ما روشن شود و به این وسیله وعده الهی تحقق به خود گیرد ، من صبح فردا از مکه عزیمت خواهم نمود، هرکس خواسار آن است که در راه من خون خویش را نثار کند و مهیای سفر است، همراه من کوچ کرده و بیاید"