!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۷۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۸
شهریور
۹۲

طنز و کاریکاتور | چگونه خواننده زیرزمینی بشویم؟ اگر احساس تنهایی می کنید؛ اگر با مادرتان قهر کردید و جایی برای رفتن ندارید؛ اگر بی پولی و فقر بر شما فشار می آورد و اگر عشق شهرت شما را کور کرده است، بروید خواننده زیرزمینی بشوید!

 فاصله میان شما و یک خواننده زیرزمینی مشهور فقط چند قدم است.


قدم اول

اینکه ظاهر خود را از دیگران متمایز کنید؛ سعی کنید واژه حمام را از فرهنگ لغات ذهن خود خارج کنید؛ یا آنقدر موهایتان را بلند و نامرتب کنید که تارزان و رابینسون کروزو با دیدن شما به شمایل خودشان افتخار کنند و یا چنان موهایتان را با تیغ از ته بزنید که وزارت نیرو با اتصال کابل به شما به اندازه دو تا سد قوسی از انعکاس نور کله کله تان برق تولید کند.

 

لباسهایتان هم یا باید متعلق به ایام طفولیت شما یا ایام تورم! یا سایز اسمال بپوشید که نصفتان از لباس خارج باشد یا سایز 3 ایکس لارج بپوشید که نصف لباس اضافی باشد.

سعی کنید از بز و شتر و عروسهای هندی و پیکان جوانان 47 الهام بگیرید، یعنی هرچه دم دستتان رسید از خودتان آویزان کنید؛ حلقه، زنجیر، نگین، ساچمه، سیم بکسل، دکوری جات، لوازم آشپزخانه و خلاصه هرچیزی که قابلیت اتصال به اعضای بدن و لباس را داشته باشد.

قدم دوم

پیدا کردن یک شاعر که نه، تکست نویس هم نه، یک شعر و ور نویس است! اگر هم پیدا نکردید عیبی ندارد. هر آدمی که دم دستتان بود بگیرید بیندازید توی دیگ، بگذارید روی گاز تا کاملا گرم و عرق زده شود بعد بلندش کنید مستقیم بگذارید جلوی کولر آبی درجه زیاد تا قشنگ سرماخورده و تب شدید نماید؛ وقتی تب و لرز کرد و در حالت سوختن و بیدار خوابی شروع کرد به هذیان گفتن، کنارش بنشینید و هرچه را به زبان آورد بنویسید و سپس حفظ کنید و در مراحل بعدی همانها را به عنوان شعر و ترانه اجرا نمایید.

قدم سوم

این است که به صدای خود فرم و شکل خاصی بدهید که از بقیه صداهای نهاده شده در موجودات عالم متمایز گردد. در این مرحله از صدای اشیا و موجوداتی مثل اگزوز هجده چرخ، شترمرغی که سینه پهلو کرده، بچه هفت ماهه مشکوک به اوتیسم حاد، ناودان پوسیده، لاک پشت اسید خورده و امثالهم بهره ببرید.


قدم چهارم

یافتن لقب استثنایی و دخترکش و جوان پسند و پیر خوشایند برای خودتان است. لقبی که در پس اسم کوچک شما بیاید و یک حس کنجکاوی در شنونده ایجاد کند که او را به فکر فرو ببرد و وادار به تلاشی خستگی ناپذیر در جهت یافتن و گوش فرا دادن به ترانه اجرا شده توسط این نام اعجاب انگیز نماید.

اسامی مثل کامبیز 6 لول حنجره؛ سیروس سگ صدا؛ فری خوشکله؛ اسی گورکن و امثالهم.


قدم پنجم

و نهایی هم این است که چهار نفر آدم درب و داغان دیگر عین خودتان که کار و زندگی نداشته باشند و تنها وجه تمایزشان با شما این باشد که به جای خوانندگی سراغ نوازندگی رفتند و سازی آویزانشان است پیدا کنید، بعد هم یک زیرزمین با یک ضبط صوت اجاره کنید؛ شما بنشینید شعرو ورهای آماده شده تان را بخوانید، آنها هم یک موش و گربه را ول بدهند روی یکسری ساز سنتی و پاپ تا تعقیب و گریز موش و گربه روی سازها، صداهایی متناسب با جفنگیات بلغور شده شما از ساز خارج کند و فی المجموع ضبط شده و در قالب یک آهنگ، آماده عرضه به روی زمین شود.

فراموش نکنید که آهنگ شما هرچقدر که از مبادی غیرمجاز تر وارد بازار شود، طرفداران بیشتری خواهد داشت.

  • قاصدک
۰۸
شهریور
۹۲

احتمالا عکس‌هایی مث عکس‌های زیر رو دیدین و با خودتون میگین که چطور میشه یک عکس سوررئال چندگانه گرفت؟



  • محمدحسین کاوری
۰۸
شهریور
۹۲


شب تار است و گرگان میزنند میش             دو زلفانت حمایل کن بوره پیش

از آن کنج لبت بوسی بموده                          بگو راه خدا دادم بدرویش

 

##############


به قبرستان گذر کردم کم وبیش                بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته                نه دولتمند برده یک کفن بیش


##############
 

گلی که خود بدادم پیچ و تابش                      باشک دیدگانم دادم آبش
درین گلشن خدایا کی روا بی                  گل از مو دیگری گیرد گلابش
 

##############



خدایا داد از این دل داد از این دل          نگشتم یک زمان من شاد از این دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند                بر آرم من دو صد فریاد از این دل



#############


خدایا خسته و زارم ازین دل                        شو و روزان در آزارم ازین دل
مو از دل نالم و دل نالد از مو                      زمو بستان که بیزارم ازین دل


اینا هم برا حسین جون!!!!
با همدیگه اینارو میخوندیم و صفا میکردیم!
جاتون خالی.
 الان هم داره میاد اینجا....
یه وبلاگ داریم میسازیم
شصتا جلسه رسمی وغیر رسمی گرفتیم...
تازه در افق بلند مدت قراره بشه سایت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خدا بخیر کنه فک کنم باس با مجلس هماهنگ کنیم جلسات رو به اونجا انتقال بدیم!!!

 



  • سعید
۰۸
شهریور
۹۲
تلنبار سازان و دهکده هاى سرخپوستى
اولین گروه سرخ پوستان که به ساختن تلنبارهاى هرم شکل در آن چه که اکنون ایالات متحده نامیده می شود پرداختند آدنانها (Adenans) بودند. این گروه حدود 600 سال قبل از میلاد ساختن نقاط خاکى زیر زمینى و سنگر را آغاز نمودند. بعضى از این تلنبارهاى باقیمانده از آن دوره به شکل پرند گان و یا مارها هستند که احتمالا معناى مذهبى داشته ولى تا کنون کسى به آن ها پى نبرده است.
آدنانها (Adenans) ظاهراً جذب قبایل دیگر که هوپ ویلیانها (Hopewellians) خوانده میشوند، شده و یا به نقاط دیگر نقل مکان کردند. یکى از مهم ترین مراکز فرهنگى آن ها در جنوب اوهایو (Ohio) یافت شده که آثار هزاران مورد از این تلنبارها هنوز پا برجاست. هوپ ویلیان ها (Hopewellians) که بازرگانان ماهرى بودند به داد و ستد کالا و اجناس گوناگون در منطقه اى که شعاع آن به صدها کیلومتر مى رسید، مى پرداختند.
تا حوالى قرن پنجم هوپ ویلیانها (Hopewellians)، نیز ناپد ید شده و به تدریج راه براى تشکیل قبایل گوناگون دیگر که مرسوم به مى سى سى پى ها ((Mississippians یا تمدن تمپل موند(Temple Mound) مى باشند، گشوده شد. شهر کاهوکیا (Cahokia) که در سمت شرق سنت لوییز (St.Louis) ایالت میسورى واقع است، به گفته اى در اوایل قرن دوازده میلادى جمعیتى قریب به بیست هزار نفر داشته است. در مرکز این شهر، تنلبار خشتى عظیمى که نوک آن مسطح بود قرار داشته که ارتفاع آن سى متر و بنیاد آن سى و هفت هکتار بوده است. هشتاد تلنبار دیگر نیز در همان حوالى کشف شده است.
(اینم فقط وفقط برای الهی دستم بگیر!!)

شهرهایى همچون کاهوکیا جهت تامین غذا و آذوقه خود، به شکار، دامدارى، بازرگانى و کشاورزى متکى بودند. این افراد تحت تاثیر جوامع پیشرفته تر جنوبى، به شکل جوامع سلسله مراتبه اى قبیله اى در آمده که برده دارى در آن ها رایج و به قربانى کردن انسان مى پرداختند.
حدود سال 900 میلادى، آناسازیها(Anasazi)، نیاکان سرخپوستان هوپى (Hopi Indians) امروزى در آن چه که امروزه ایالات متحده جنوبى خوانده مى شود، شروع به ساختن دهکده هاى سرخپوستى خشتى و سنگى نمودند. این بناهاى آپارتمان گونه عجیب ویکتا اغلب در نوک صخره ها ساخته مى شد. معروف ترین آن ها " قصر صخره" (Mesa Verde) در ایالت کلرادو است که حدود 200 اتاق داشت. از بناهاى دیگر، خرابه هاى پویبلو بونیتو(Pueblo Bonito) در نوار مرزى رودخانه چاکو (Chaco) نیو مکزیکو است که 800 اتاق داشت.
شاید دولتمندترین سرخ پوستان آمریکایى پیش از کلمبوس در منطقه شمال غربى پاسیفیک زندگى مى کردند. حدود 1000 سال قبل از میلاد تهیه آذوقه و مسکن از طریق وفور ماهى و مواد خام میسر میشد. سرشارى پاتلاچ (Potlatch) این جامعه به عنوان معیاری براى زیاده روى، جشن و سرور هنوز نیز پابرجاست و نظیر آن در تاریخ آمریکاى اولیه یافت نمى شود. 
ادامه دارد......
  • سعید
۰۷
شهریور
۹۲

آمریکای اولیه!

در اوج عصر یخ، بین 34000 و 30000 سال قبل از میلاد، اکثریت آب هاى زمین در قعر قاره هاى عظیم یخى نهفته بود. در نتیجه دریاى برینگ (Bering Sea) صدها متر از سطح کنونى خود پایین تر بود و یک پل خشکى، بنام برینجیا (Beringia) بین آسیا و آمریکاى شمالى پدیدار شده بود. تخمین زده مى شود برینجیا، در منتهى الیه خود، عرضى نزدیک به 1500 کلیومتر داشته است. یک تندرا(دشتی هموار) مرطوب و بى درخت پوشیده شده از سبزه زارهای فراوان و نباتات باعث جلب حیوانات غول آسا شد که انسان هاى اولیه جهت بقا به شکار آن ها مى پرداختند.

اولین انسان هایى که پا به آمریکاى شمالى گذاشتند بدون آن که بدانند قدم به قاره اى نوین مى گذاشتند. آن ها رسم اجداد خود را طى هزاران سال پیش دنبال می کردند و از سواحل سیبرى عبور کرده و از فراز پل خشکى گذشتند.

پس از رسیدن به آلاسکا، هزاران سال دگر نیز سپرى شد تا این نخستین اتباع آمریکاى شمالى راه خود را به دهانه کوه هاى یخى عظیم جنوب باز کرده تا به نقطه اى که اکنون ایالات متحده (United States) نامیده می شود، برسند. امروزه نیز شواهد زندگى نخستین و بدوى در آمریکاى شمالى یافت مى شود. مقدار کمى از این شواهد را می توان به طور موثق به پیش از 12000 سال قبل از میلاد مربوط ساخت؛ اخیرأ یک برج دیده بانی درشمال آلاسکا کشف شده که قدمت آن تقریبأ به همان دوره می رسد. نیزه هایى نیز در نزدیکى کلاویس (Clovis) نیومکزیکو یافت شده است.

علاوه بر آن مصنوعات مشابهى نیز در برخى نقاط دیگر آمریکاى شمالى و جنوبى کشف شده که دال بر این است که حیات احتمالأ در اکثر نیمکره غربى تا قبل از 10000 سال پیش از میلاد کاملا شکل گرفته بود.

آن زمان، ماموت ها شروع به انقراض کرده و بایسون (گاو میش وحشى آمریکاى شمالى) منبع اصلى تغذ یه و پوست خام این آمریکایى هاى اولیه شدند. به مرور زمان، گونه هاى بیشتر و بیشترى - - چه از طریق شکار بیش از حد و یا بدلایل طبیعی- - منقرض مى شدند. گیاهان و دانه ها بخش مهمى ازخوراک روزانه آمریکایى هاى اولیه را تشکیل مى دادند. به تدریچ، گله ها و نخستین آثار کشاورزى پدیدار گشت. سرخ پوستان حدود 8 هزار سال قبل از میلاد، در آن چه که اکنون مکز یک مرکزى خوانده می شود، پیشرو این کار شدند و شروع به کشت ذرت، کدو و لوبیا کردند. به تدریج، این مهارت ها به سوى شمال کشیده شد.

تا حدود 3000 سال قبل از میلاد، نوع ابتدایى ذرت در دره هاى نیومکزیکو و آریزونا رشد یافت. سپس اولین نشانه هاى آبیارى پدیدار شد و تا سال 3000 قبل از میلاد، نخستین اثر حیات روستایى پدیدار گشت.

تا قرن اول میلا دى، هوهوکومها (Hohokum) در حوالى آن چه که امروز فینیکس (Phoenix)، آریزونا نامیده مى شود، سکنى گزیده بودند. مشغله آن ها ساختن تلنبارهاى هرم شکل به فرم آن چه که در مکزیک یافت مى شد و تاسیس سیستم های آبیارى و کانال هاى آب بود. 

ادامه دارد.............

  • سعید
۰۷
شهریور
۹۲

سلام 

به امید خدا از این به بعد تو این قسمت یک بخشی ایجاد میشه به نام (آمریکا شناسی).

با نظراتتون کمک کنید تا هر روز بهتر بشه.

متشکر

  • سعید
۰۷
شهریور
۹۲

پیامبر صلى الله علیه و آله به طواف خانه خدا مشغول بود، مردى را دید که پرده کعبه را گرفته و مى گوید: خدایا به حرمت این خانه مرا بیامرز!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: گناه تو چیست ؟ گفت : گناهم بزرگتر از آن است که برایت توصیف کنم . فرمود: واى بر تو، گناه تو بزرگتر است یا زمینها؟ گفت : گناه من .
فرمود: گناه تو بزرگتر است یا کوهها؟ گفت : گناه من .
فرمود: گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟ گفت : گناه من .
فرمود: گناه تو بزرگتر است یا عرش خدا؟ گفت : گناه من .
فرمود: گناه تو بزرگتر است یا خدا؟ گفت : خدا اعظم و اعلى و اجل است .
فرمود: واى بر تو گناه خود را برایم وصف کن . گفت : یا رسول الله ، من مردى ثروتمندم و هر وقت سائلى رو به من مى آورد که از من چیزى بخواهد، گویا شعله آتشى رو به من مى آورد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: از من دور شو و مرا به آتش خود مسوزان ! قسم به آن که مرا به هدایت و کرامت برانگیخته است ، اگر میان رکن و مقام بایستى و دو هزار سال نمازگزارى و چندان بگریى که نهرها از اشکهایت جارى شود و درختان از آن سیراب گردند، و آنگاه با بخل و لئامت بمیرى خدا ترا به جهنم مى افکند.
واى بر تو، مگر نمى دانى که خدا مى فرماید (هر که بخل کند تنها بر خود بخل مى کند.)(144)
(و هر کسى از بخل ، نفس خویش را نگاهدارد آنان رستگارانند.)(

  • سعید
۰۷
شهریور
۹۲

قال الله الحکیم : (الذین یبخلون و یاءمرون الناس بالبخل و یکتمون ما اتهم الله من فضله و اعتدنا للکافرین عذابا مهنیا
:آن گروه (اهل کتاب ) که بخل مى ورزند و مردم را به بخل وادار مى کنند و آنچه را خدا از فضل خود به آنها داده کتمان مى کنند، خدا بر این کافرین عذابى سخت مهیا داشته است )
قال رسول الله صلى الله علیه و آله : (جاهل سخى اءحب الى الله من عابد بخیل
:جاهل سخاوتمند نزد خدا از عابد بخیل محبوب تر است ).
شرح کوتاه :
از مظاهر دنیا و دوستى بخل است ، و آن امساک از دادن چیزى به دیگران ، و جمع مال و منال است .
از دامهاى شیطان یکى بخل است که جلو دهها فضائل همانند انفاق و بخشش و ایثار و کمک به دیگران را مى گیرد و سبب مى شود.
که معصوم علیه السلام بفرماید: (هیچ بخیلى وارد بهشت نمى شود).
صفت بخل آنقدر نفرت انگیز است ، که اگر کسى به دیگرى مى بخشد او باطنا ناراحت مى شود. بر خانواده اش سخت مى گیرد، دوست ندارد مهمانى به خانه اش بیاید حتى خودش مهمانى نمى رود تا کسى خانه اش ‍ نیاید، و با اهل سخاوت دوستى نمى کند؛ لذا روایت وارد شده که پیامبر صلى الله علیه و آله از صفت بخل همیشه به خدا پناه مى برد.

  • سعید
۰۷
شهریور
۹۲

آورده اند که (شیخ الرئیس ابوعلى سینا) روزى با کوبه وزارت مى گذشت ، کناسى را دیده که به کار متعفن خویش مشغول است و این شعر به آواز بلند مى خواند:

گرامى داشتم اى نفس از آنت
که آسان بگذرد بر دل جهانت

ابوعلى سینا تبسمى نمود و به او فرمود: حقا خوب نفس خود را گرامى داشته اى که به چنین شغل پست (در آوردن خاک و نجاسات از چاه ) مبتلا هستى از کناس از کار دست کشید و رو به ابوعلى سینا کرد و گفت :
نان از شغل خسیس (کار پست ) مى خورم تا بار منت شیخ الرئیس ‍ نکشم .

  • سعید
۰۷
شهریور
۹۲

هنگامى که (اسکندر)، به عنوان فرماندار کل یونان انتخاب شد، از همه طبقات براى تبریک نزد او آمدند، اما (دیوژن ) حکیم معرف نزد او نیامد.
اسکندر خودش به دیدار او رفت ؛ و شعار دیوژن قناعت و استغناء و آزادمنشى و قطع و استغناء و آزاد منشى و قطع طمع از مردم بود.
او در برابر آفتاب دراز کشیده بود، وقتى احساس کرد که افراد فراوانى ، به طرف او مى آیند کمى برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با جلال و شکوه پیش مى آمد خیره کرد، ولى هیچ فرقى میان اسکندر و یک مرد عادى که به سراغ او مى آمد نگذاشت ، و شعار بى نیازى و بى اعتنایى را همچنان حفظ کرد.
اسکندر به او سلام کرد و گفت : اگر از من تقاضایى دارى بگو!
دیوژن گفت : یک تقاضا بیشتر ندارم . من دارم از آفتاب استفاده مى کنم و تو اکنون جلو آفتاب را گرفته اى ، کمى آن طرف تر بایست !
این سخن در نظر همراهان اسکندر خیلى ابلهانه آمد و با خود گفتند: عجب مرد ابلهى است که از چنین فرصتى استفاده نمى کند!
اما اسکندر که خود را در برابر مناعت طبع و استغناى نفس دیوژن حقیر دید، سخت در اندیشه فرو رفت .
پس از آن که به راه افتاد. به همراهان خود که حکیم را مسخره مى کردند گفت : به راستى اگر اسکندر نبودم ، دلم مى خواست دیوژن باشم 

  • سعید