!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان
۰۷
آذر
۹۲

نگامی که ما ایرانیا میخوایم کسی رو ستایش کنیم؛
 
عجب نقاشیه نکبت...
چه دست فرمونی داره توله سگ...
چه صدایی داره کثافت...
چه گیتاری میزنه ناکس...
استاده کامپیوتره لامصب...
عجب گلی زد بی وجدان...
بی شرف خیلی کارش درسته...
دوستت دارم وحشتناک...


هنگامی که میخوایم ناسزا بگیم یا نیش و کنایه بزنیم؛

برو شازده...!
چی میگی مهندس...!؟
آخه آدم حسابی...!
دکتر برو دکتر...!
چطوری آی کیو...!؟
به به! استاد معظم...!
کجایی با مرام...!؟
آقای محترم...!

  • قاصدک
۰۷
آذر
۹۲

یک فرزند داشتن، شما را تبدیل می کند به یک پدر و مادر، دو فرزند داشتن شما را تبدیل به یک دارو می کند.

ازدواج رابطه ای است که در آن همیشه حق با یک نفر است و دیگری همیشه شوهر است.

نمی توانید عشق را بخرید ولی بهای سنگینی برایش می پردازید.

زن و شوهر همیشه با هم توافق می کنند: شوهر می پذیرد که اشتباه کرده و زن کاملاً با او موافق است.

زبان ما، زبان مادری نامیده می شود، چون پدر هیچگاه فرصت صحبت کردن پیدا نمی کند!



  • قاصدک
۰۷
آذر
۹۲

می دانی؟

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است!

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت...

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی..




  • قاصدک
۰۷
آذر
۹۲



  • قاصدک
۳۰
آبان
۹۲

ابوالعیناء و اولاد آدم

 

شخصی بر بالای سر ابوالعیناء که جایی را نمی دید ایستاده بود.ابوالعیناء یک مرتبه متوجه حضور او شد و پرسید: کیستی؟

 

مرد گفت: از اولاد آدم!ابوالعیناء گفت: مرحبا به تو، خدا تو را طول عمر موهبت کند، چه مرا گمان بود که این نسل از روی زمین برافتاده است!


  • قاصدک
۲۴
آبان
۹۲

آجرک الله یا صاحب الزمان

فی مصیبت جدک الحسین

السلام علیک یا ابا عبدالله 

از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم

بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم

 

بی خود از حادثه ی عشق تو دیوانه و مست

عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم

آقا جان کجایی.. 

داغدار جدت حسینی

و روضه خوان اسارت بی بی ...

 

 آرامش قلب نازنین و  

داغدار آقا و صاحبمون صلوات

  • قاصدک
۲۳
آبان
۹۲

سوخت چو خیمه های ما، قصه ی ما به "سر" رسید
خیمه ی غصه شد به پا، قصه ی ما به "سر" رسید

خون چکد از دوچشم من از غم بی برادری
به نینوای پر نوا، قصه ی ما به "سر" رسید

نیزه به دشت کربلا منبر قاری ام شده
قاری من چه خوش صدا، قصه ی ما به "سر" رسید

نسیم باد می دهد تکان دو زلف یار را
صحنه شده چه با صفا، قصه ی ما به "سر" رسید

گاه به کنج ان تنور گاه به روی نیزه ای
تا که شدی ز تن جدا، قصه ی ما به "سر" رسید

همسفر تو بوده ام شهر به شهر و کو به کو
وای من از شام بلا، قصه ی ما به "سر" رسید

طاقت من طاق شد و قامت من زغم خمید
شکستی از سنگ جفا، قصه ی ما به "سر" رسید

بگو چگونه راس نی تو را نظاره ات کنم
که نیست طاقتی مرا، قصه ی ما به "سر" رسید

تیره و تار شد جهان در دل شیعیان فغان
ز ماجرای کربلا، قصه ی ما به "سر" رسید

برای بوسه بر لبت دخترکت به پای نی
 لبش به مثل غنچه وا، قصه ی ما به "سر" رسید

مادرمان امانتی تو را به من سپرده است
چگونه پس دهم تو را، قصه ی ما به "سر" رسید

ای سر رفته روی نی ، نگاه کن مرا ز پی
ببین فتاده ام ز پا، قصه ی ما به "سر" رسید

تو مهربان برادرم برو به پیش مادرم
بگو کند مرا دعا، قصه ی ما به "سر" رسید




  • قاصدک
۲۳
آبان
۹۲

خاطره ای از شهید دکتر سید محمد شکری

خیره شده بود به آسمون.حسابی رفته بود توی لاک خودش.بهش گفتم: « چی شده محمد؟ »انگار که بغض کرده باشه ، گفت:« بالاخره نفهمیدم ارباً اربا یعنی چی؟ میگن آدم مثل گوشت کوبیده میشه...یا باید بعد از عملیات کربلای 5 برم کتاب بخونم یا همین جا توی خط مقدم بهش برسم »...


توی بهشت زهرا که می خواستند دفنش کنن ، دیدمش جواب سوالش رو گرفته بودبا گلوله توپی که خورده بود به سنگرش ، ارباً اربا شده بود.

مثل علی اکبر  امام حسین علیه السلام..

 راوی: همرزم شهید







  • قاصدک
۲۳
آبان
۹۲

کربلا عصاره بهشت است و عاشورا آبروی عشق.

اگر کربلا نبود هیچ گلی از زمین نمی رویید و مشام هیچ انسان آزاده ای حقیقت را استشمام نمی کرد.

اگر کربلا نبود عاشورا نبود و اگر عاشورا نبود امروز عشق بر سر هر کوی و برزنی بیگاری نمی کرد.

حسین آمد و عشق را آبرو بخشید و عباس با دستان بریده و لبان خشکیده با مشکی زخمی عشق را سیراب کرد تا حرف و حدیثی باقی نماند؛ زینب عشق را تداوم بخشید و آن را در گستره زمین و آسمان منتشر کرد تا از آن پس تمام عاشقان وامدار حماسه عاشورا باشند.

کربلا قبله الهام عاشقان شد و عاشورا میعادگاهی برای آنان که می خواهند نماز عشق را در محرابی به بلندای تاریخ بپا دارند.

از آن روز زندگی معنا یافت که حسین (علیه السلام) بر کتیبه دل ها نقش بست و عاشورا - این راز نهفته - مضمون تمام ناگفته ها شد.

  • قاصدک
۲۳
آبان
۹۲


امشبی را شه دین درحرمش مهمان است


ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است


مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

alt




  • قاصدک