!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۴۳۳ مطلب توسط «محمدحسین کاوری» ثبت شده است

۰۵
آذر
۹۱

پیچید دربین عبای اش جسم اکبر را
"یا ایها المزّمّل" ی عین پیمبر را

صورت به صورت آیه هایش را تلاوت کرد
از بای بسم الله تا لبخند آخر را

دارد تمنا می کند  از چشم خونینش
یک پلک، یک گوشه و یا یک ناز دیگر را

شان نزول لحظه ی "امن یجیب" این جاست
اینجا که می بوسد لبش، لب های مضطر را

مانده است برگرداند از میدان شهیدش را
یا نه!  بگیرد زیر بازوهای خواهر را


زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است


  • محمدحسین کاوری
۰۵
آذر
۹۱
قال زینب(س):

«مارایت الا جمیلا»
؛


جز زیبایی چیزی ندیدم
!

  • محمدحسین کاوری
۰۵
آذر
۹۱

خواستم بگویم:

الهم عجل لولیک الفرج

یادم افتاد

حسین (ع) را منتظرانش کشتند

گفتم : اعوذ بالله من نفسی ....


  • محمدحسین کاوری
۰۵
آذر
۹۱

زبان حال امام سجاد(ع)


خیمه ها میسوزد و شمع شب تارم شده

در شب بیماریم آتش پرستارم شده

ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم

از چه پس این شعله ها یار دل آزارم شده

ای فلک جان مرا هر چند میخواهی بسوز

مدتی هست از عذاب سوختن کارم شده

خیمه ها میسوزد و شمع شب تارم شده

در شب بیماریم آتش پرستارم شده

جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند

در شب تنهاییم تنها همین یارم شده

من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم به تب

از چه پس این شعله ها شمع شب تارم شده

بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست

دود آتش از چه پس بر چشم خون بارم شده

جز دو چشمم هیچ کس آبی بر این آتش نریخت

مردم چشمان من تنها وفادارم شده

خیمه ها میسوزد و شمع شب تارم شده

در شب بیماریم آتش پرستارم شده...




  • محمدحسین کاوری
۰۵
آذر
۹۱

السلام علیک یا زینب کبری(س)

بی بی جان شرمنده ایم از اینکه بهای حسینی شدن ما

بی حسین شدن تو بود

 و شرمنده تر اینکه تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم

  • محمدحسین کاوری
۰۵
آذر
۹۱


چهار حادثه مهم شب عاشورا 


1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یکی از یاران امام حسین علیه‏ السلام خبر دادند که فرزندت

در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می‏کنم و

دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه‏ السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا

تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش.


محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم. 


امام علیه‏ السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که

همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.

2. امام حسین علیه‏ السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی

بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه‏ السلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم

رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام

من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه‏السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج

سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.

قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه ‏ها هم حمله می‏کنند؟ امام علیه‏ السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏

اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند

3. امام علیه ‏السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه‏ ها حفر کنند.

حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن

از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه‏ السلام بسیار سودمند بود.

4. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علی‏ اکبر علیه ‏السلام و

30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه‏ السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه ‏السلام به یاران خود فرمود:

برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.

روز عاشورا

و اینک میدانی دوباره، اینک 72 یار و هزاران دشمن کینه‏ توزی که رحم و مروّت را از ازل نیاموخته‏ اند. اینک

عاشورا که هر چه از آن بگوییم کم گفته‏ ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف

سیدالشهداء علیه ‏السلام .

سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری می‏کردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت

بشارت می‏داد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام،

آه از خرابه و..

  • محمدحسین کاوری
۰۵
آذر
۹۱

دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر

دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته

صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت

زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود

چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن

به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ:

حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب

زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق

زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری؟ الله اکبر!

قیصر امین پور

 

  • محمدحسین کاوری
۰۴
آذر
۹۱

بالاترین معانی آب، به ظهور رسیده است. از اول چنین رقم خورده

بود که مردی بیاید که همان روشنایی مصور و همان زلالیت

مجسم باشد. امروز، دامان ام‏ البنین، پر از درخشندگی نگاهی

است که خدا را زمزمه می‏کند. امروز، ام‏ البنین، نهایتی از فتوت را

تقدیم مولا علیه‏ السلام می‏کند.

عباس، یعنی معرفی غیرتی که بی ‏نظیر است با پشتوانه‏ ای از

قدرت ذوالفقار. لشکرشکنی می‏ آید که شکافنده صف جماعت

شب‏ آلودگان است. عباس، یعنی بهترین یاور کربلا، با رایت تقوا و

ولایت‏ پذیری. دلاورمرد عرصه پیکار می‏آید تا تزلزلی به ارکان یلان

پوشالی و طبل‏های توخالی بیفکند.

مولود ام ‏البنین است و جهان، تشنه پیام تازه ‏اش؛ پیامی که با

حروف سپید حمایت و وفا آغاز می‏شود و با خونی سرخ، به امضا

می‏رسد. عباس، یعنی خط بطلان بر اندیشه‏ های تیره‏ای که امان

نامه تعارفش کردند.

هر که با مضامین معطر پیامش مأنوس شود، روشن محض است

و می‏تواند دلش را ابوالفضلی بداند.


  • محمدحسین کاوری
۰۴
آذر
۹۱

روز نهم

1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه‏ای که از عبیداللّه‏ داشت از "نُخیله" ـ که

لشکرگاه و پادگان کوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه

عبیداللّه‏ را برای عمر بن سعد قرائت کرد.


ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‏ای. به

خدا قسم! تو عبیداللّه‏ را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی... .


2. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیداللّه‏ بن زیاد امان نامه‏ای برای خواهرزادگان خود و از جمله

حضرت عباس علیه‏السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت.


شمر نزدیک خیام امام حسین علیه‏ السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی

علیه ‏السلام که مادرشان ام ‏البنین علیه ا‏السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه‏ برایتان

امان گرفته‏ ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر

امان نداشته باشد؟!

3. در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه‏السلام امام علیه‏السلام را باخبر کرد. امام حسین

علیه ‏السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟

حضرت عباس علیه ‏السلام رفت و خبر آورد که اینان می‏گویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. 


امام حسین علیه‏ السلام به عباس فرمودند: اگر می‏توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند 

و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می‏داند که من

بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.

حضرت عباس علیه‏ السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با

این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان

اللّه‏! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی می‏کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی.

عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه ‏السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‏دهیم، اگر تسلیم

شدید شما را به عبیداللّه‏ می‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.

  • محمدحسین کاوری
۰۳
آذر
۹۱

  امروز برای شهداء وقت نداریم / ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم


با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است / ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم


چون فرد مهمی شده نفس دغل ما / اندازه یک قبله دعا وقت نداریم


در کوفه تن ، غیرت ما خانه‌نشین است / بهر سفر کرب و بلا وقت نداریم


تقویم گرفتاری ما پر شده از زرد/ ای سرخ ، گل لاله ، تو را وقت نداریم


هرچند که خوب است شهیدانه بمیریم / خوب است ، ولی حیف که ما وقت نداریم


  • محمدحسین کاوری