!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۲۲۷ مطلب توسط «قاصدک» ثبت شده است

۱۰
مهر
۹۲

اینـجــــا ، زمین ...

ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !

نـــــرخَ ش هـــــم بـــــروز نــیست !

امّــــا ،

مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !

سلام ، تـــــولــــــیدَش !

و انــــــــقضـــایــــــــش ؛

خــــداحــــافــــظ !

  • قاصدک
۱۰
مهر
۹۲



سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

                                         ولى دل به پائیز نسپرده ایم

چو گلدان خالى لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم                              

                       اگر داغ دل بود، ما دیده ایم

اگر خون دل بود، ما خورده ایم                     

                                           اگر دل دلیل است، آورده ایم

       اگر داغ شرط است، ما برده ایم       

                                         اگر دشنه دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گرده ایم                      

                   گواهى بخواهید، اینک گواه

همین زخم هایى که نشمرده ایم!                  

                                          دلى سر بلند و سرى سر به زیر

از این دست عمرى به سر برده ایم
...

  • قاصدک
۱۰
مهر
۹۲

جـــدایـــــ ـی خـــراشـ ـی اســت کـه تــا ابــد بــر صــورـت
احســ ـاس مـی مــانــد ـ ـ ـ

  • قاصدک
۱۰
مهر
۹۲

http://meme.zenfs.com/u/d3a11e253f0e6454a692de7fc629263c9cb12396.jpeg


در " نقاشی هایم " تنهاییم را پنهان می کنم،

 

در" دلم " دلتنگی ام را ...

 

در " سکوتم " حرفهای نگفته ام را ...

 

در " لبخندم " غصه هایم را ...

  • قاصدک
۳۰
شهریور
۹۲

من همان برگم که بر روی درخت ...... لرزم از برد چنین پاییز سخت


در نهایت باید افتاد و گریست...... به درخت گفت خداحافظ و رفت . . .



  • قاصدک
۳۰
شهریور
۹۲
  • قاصدک
۳۰
شهریور
۹۲


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید
-خط دوم شکست فرمانده! احتمال شکست بسیار است

پس مهماتمان چه شد... سید؟ هیچ امّید هست؟ -بسیار است

روزهای حماسه و ماسه، بوی باروت و ام یک و ژ٣

داغ سیصد هزار لاله ی سرخ؛ به گمانت کم است؟ بسیار است

دهه ی بی هویت هشتاد، بام ها در تصرف بشقاب

داخل آلبومش ولی عطر دهه ی سرخ شصت بسیار است

چهره پشت نقاب ها خالی، جیب ها پر، خشاب ها خالی

گرچه دوران جاهلیت نیست، مشرک و بت پرست بسیار است

ساکنان حضیض بالاشهر طعنه اش می زنند گاه اما

گاهی اوقات درّه در اوج است، ارتفاعات پست بسیار است

... دیشب آمد به خواب او سید، دست او را فشرد با لبخند

گفت: من زودتر شهید شدم، دست بالای دست بسیار است

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

  • قاصدک
۳۰
شهریور
۹۲



جان وین :

پول خوشبختی نمیاره،

ولی گریه کردن توی یه مرسدس بنز، آسونتر از گریه کردن روی یه دوچرخه س.... !

  • قاصدک
۲۹
شهریور
۹۲
  • آدم ها ، ماهی ها را در تنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه.

    اما ماهی وقتی در دریا شناور شد ماهی است

    و قلب وقتی در خدا غوطه خورد ،قلب است...

    این که مدام به سینه ات میکوبد ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود، ماهی کوچکی که طعم تُنگ آزارش میدهد و بوی دریا هوایی اش کرده...

    قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس.اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟!

    هیچکس نمیتواند نهنگی را در تُنگی نگه دارد، تو چه طور میخواهی قلبت را در سینه نگه داری؟

    و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله میشود و وقتی دریا مختصر میشود و وقتی قلب خلاصه میشود وآدم قانع.

    این ماهی کوچک ،اما بزرگ خواهد شد و این تُنگ،تَنگ خواهد شد و این آب ته خواهد کشید.

    تو اما کاش قدری دریا مینوشیدی. کاش راه آبی به نامنتها میکشیدی و کاش این قطره را به بی نهایت گره میزدی.کاش...

    بگذریم..

    دریا و اقیانوس به کنار، نامنتها و بی نهایت پیشکش.

    کاش لااقل آب این تُنگ را گاهی عوض میکردی.آب هم که بماند لجن میبندد و حیف ازین ماهی که در گِل و لای بلولد و حیف از این قلب...

  • قاصدک
۲۸
شهریور
۹۲
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی‌ها شاد و خندان باز گرد

باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب‌های چوبکی

درس‌های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می‌درید

تا درون نیمکت جا می‌شدیم
ما پر از تصمیم کبری می‌شدیم

پاک‌کن‌هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه‌هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ

همکلاسی‌های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی‌های درد و رنج و کار
بچه‌های جامه‌های وصله‌دار

بچه‌های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ‌ها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی‌ترین احساس من
بازگرد این مشق‌ها را خط بزن




  • قاصدک