حیف از این قلب..
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۴۰ ب.ظ
- آدم ها ، ماهی ها را در تنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه.اما ماهی وقتی در دریا شناور شد ماهی استو قلب وقتی در خدا غوطه خورد ،قلب است...این که مدام به سینه ات میکوبد ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود، ماهی کوچکی که طعم تُنگ آزارش میدهد و بوی دریا هوایی اش کرده...قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس.اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟!هیچکس نمیتواند نهنگی را در تُنگی نگه دارد، تو چه طور میخواهی قلبت را در سینه نگه داری؟و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله میشود و وقتی دریا مختصر میشود و وقتی قلب خلاصه میشود وآدم قانع.این ماهی کوچک ،اما بزرگ خواهد شد و این تُنگ،تَنگ خواهد شد و این آب ته خواهد کشید.تو اما کاش قدری دریا مینوشیدی. کاش راه آبی به نامنتها میکشیدی و کاش این قطره را به بی نهایت گره میزدی.کاش...بگذریم..دریا و اقیانوس به کنار، نامنتها و بی نهایت پیشکش.کاش لااقل آب این تُنگ را گاهی عوض میکردی.آب هم که بماند لجن میبندد و حیف ازین ماهی که در گِل و لای بلولد و حیف از این قلب...