شب حضرت علی اصغر
با خودم فکر می کنم: اصلا چرا باید رباب با آب هم قافیه باشد؟!
گاه روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند !
حرمله آنقدرها هم که می گویند تیرانداز ماهری نبود.
هدف های روشنی داشت !
چشم عباس...
گلوی تو...
سینه ی حسین...
تنها تو بودی که خوب فهمیدی استخوانی که در گلوی علی بود، سه شعبه بود!
شش ماه، علی بودن را طاقت آوردی!
خون تو، جاذبه ی زمین را از بین برد.
حالا، پدرت یک قدم سوی خیمه می رود، برمی گردد....
می رود، بر می گردد...
می رود....
عرق شرم، مرد را تشنه تر می کرد....
باز هم یک قدم می رود، برمی گردد...
می رود پشت خیمه ها، با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره می سازد
تا دیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند...
رباب می رسد از راه ....
با نگاه... با یک جمله ی کوتاه:
آه!، آقا خودتان که سالمید ان شاءالله...
اصغرم فدای سرت...
*
سید حمیدرضا برقعی
- ۹۲/۰۸/۱۷