سلسله عشق13
دستی از غیب
«همین جا استراحت می کنیم. لبی تر می کنیم و دوباره راه میفتیم!» وقتی رهبر گروه این حرف را فریاد زد، بقیه ای نعره ای در موافقت با آن کشیدند و اسبها را در کنار کاروان سرا، به طویله دار سپردند.
در اتاق بزرگی، دور هم نشستند و جام شراب را یکی پس از دیگری سر می کشیدند. سر گروه، صندوقچه ی کوچکی که در پشت زین اسب بسته بود، در آورد و وسط مجلس گذاشت. با یک دست، جامش را نگه داشته بود و با دست دیگر، سر خون آلودی را از صندوقچه بیرون آورد و نگاهی به آن کرد و به دست دیگری داد.
چند دقیقه ای، سر، دست در دست می گشت تا اینکه نگاه تک تک شان بر دستی افتاد که با قلمی آهنین بر روی دیوار می نوشت:
«اترجوا امّةً قَتَلَت حسیناً// شفاعةَ جدِّهِ یومَ الحسابِ»
آیا امتی که حسین را کشتند، امید شفاعت جد او را در روز قیامت دارند؟!
هنوز قلم در حال نوشتن بود که همگی جامها را بر زمین انداختند و گریختند...
منبع: سید بن طاووس، لهوف، ص 227
به نقل از سایت مستور
هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین ثبت نامش را
فقط عباس امضاء می کند.