خدایا مرا ببخش به خاطر همهی درهایی که زدم
و هیچ کدام خانهی تو نبود...
- ۵ نظر
- ۰۷ مهر ۹۱ ، ۱۱:۵۷
خدایا مرا ببخش به خاطر همهی درهایی که زدم
و هیچ کدام خانهی تو نبود...
در پی اهانت اخیر به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام (ص) میزان فروش کتابهای اسلامی در لندن در مقایسه با ماههای گذشته 20 تا 30 درصد افزایش یافته است.
|
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از العربیه، طی روزهای اخیر پس از انتشار فیلم موهن به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام (ص) میزان فروش کتابهای اسلامی افزایش یافته است. بنابر این گزارش، کتاب فروشی های غرب لندن اعلام کردند که میزان فروش کتب اسلامی در این منطقه پس از انتشار فیلم موهن به میزان 20 تا 30 درصد نسب به ماههای قبل افزایش یافته است. کارکنان یکی از کتاب فروشی های لندن نیز در این باره اعلام کرد: بسیاری از انگلیسیها طی روزهای اخیر سوالات متعددی درباره دین اسلام از ما می پرسند، همچنین در این روزها تقاضا برای ترجمه های قرآن کریم بیشتر شده است. فروشنده یکی از فروشگاههای واتراستون در لندن در این باره گفت : کتابهای اسلامی به زبان انگلیسی طی روزهای اخیر بیشترین فروش را در انگلیس داشته اند و این در حالی است که همواره درخواست برای کتب دینی در این کشور پایین است. |
مشهدت کعبه ی عشاق ،
حرم ات قبله زائرین ،
سقاخانه ات زمزم عارفان ،
پنجره فولادت دارالشفای دردمندان ،
و ضریح مطهرت حِصن ولایت است.
ای دستگیر همه ی عالم! مانده دلان را دریاب.
دو بال بسته عشق است و کرمت دوپای خسته و سایه حرمت
نگاهم بر توست. ای بزرگ! کاری کن... دلم پر ازغربت است ، یاری کن.
شفایم ده ، ز درد بی کسی ، درد بی ثمری ، درد نارسی
شفایم ده زین جذام دلسردی ، زخم کهنه شلاقهای نامردی
رهایم کن ازین گریه های خون آلود ، از این زمین سیاه ... هوای غم آلود!
همیشه شوکت گلدسته های رویایت دلیلی بوده بر لطف دم مسیحایت
سراسر ، قدم در قدم ، رواق در رواق ، سوی تو آیم بر اشتیاق
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
اعتراف
خارها
خوار نیستند
شاخه های خشک
چوبه های دار نیستند
میوه های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش خشی به گوش می رسد:
برگ های بی گناه
با زبان ساده اعتراف می کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می خورد!!!!
قیصر امین پور
اَقِلْنی عَثْرَتی وَاغْفِرْ زَلَّتی
لرزشم را نادیده بگیر و گناهم را بیامرز
فَاِنَّکَ قَضَیْتَ عَلی عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ وَ اَمَرْتَهُمْ بِدُعآئِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْاِجابَةَ
زیرا که تو خود بندگانت را فرمان دادی و به دعا کردن به درگاهت مامور ساختی و اجابت دعایشان را ضمانت کردی
فَاِلَیْکَ یا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهی وَ اِلَیْکَ یا رَبِّ مَدَدْتُ یَدی
پس به سوی تو ای خدا رو آوردم و به درگاه تو ای پروردگار دست حاجت دراز کردم
فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لی دُعآئی وَ بَلِّغْنی مُنایَ وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجآئی
پس به عزت خودت دعایم را مستجاب کن و به آرزویم برسان و امیدم را از فضل خویش نا امید مفرما
وَاکْفِنی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ مِنْ آعْدآئی یا سَریعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ اِلّا الدُّعآءَ
و شر دشمنانم را از جن و انس کفایت فرما ای خدای زود گذر بیامرز کسی را که جز دعا چیزی ندارد
فَاِنَّکَ فَعّالٌ لِمل تَشآءُ یا مَن اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ وَ طاعَتَهُ غِنیً
زیرا تو هر چه را بخواهی انجام دهی ای کسی که نامش دواست و یادش شفاست و طاعتش توانگری است
اِرْحَمْ مَنْ رَأسَ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ یا سابِغَ النِّعَمِ یا دافِعِ النِّقَم
ترحم فرما بر کسی که سرمایه اش امید و ساز و برگش گریه و زاری است ای عطا بخش نعمت ها ای برطرف کننده ی گرفتاری ها
یا نورُ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلْمِ یا عالِمًا لا یُعَلَّمُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّدٍ
ای روشنی بخش وحشت زدگان در تاریکی ها ای دانای بی معلم درود فرست بر محمد و آل محمد
وَ افْعَلْ بی مآ اَنْتَ اَهْلُهُ وَ صَلَّی اللهُ عَلی رَسُولِهِ وَ الْأئِمَّةِ الْمَیامینَ مِنْ الِهِ وَ سَلَّمَ تَسلیمًا کَثیرًا
و انجام ده درباره ی من آنچه را که تو شایسته ی آنی و درود خدا بر فرستاده ی او آن پیشوایان با
برکت و سلام فراوان بر همه آن ها باد
تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم
جای شما خالی امشب رفتم شیر بخرم. صاحب مغازه که یکی از دوستان بنده بود گفت: "مدتی است که شیر به بازار نمیآید شاید به خاطر این است که میخواهند شیر را گران کنند"
اینجا بود که بنده شروع به تئوری پردازی در مورد این اتفاق شدم
اما نظریه و تئوری بنده: احتمالا گاوهای محترمه اعتصاب کردند. و احتمالا دلیل اعتصابشان به گرانی تخم مرغ مربوط میشود. ظاهراً گاوها میگویند: " مگه ما گاوها چیمون از مرغها کمتره؟ چرا شیر ما با این عظمتمون از تخم مرغها ارزونتر باشه؟ چرا مرغها هر روز طلاهاشونو بهتر و بیشتر میکنن ولی ما آه در بساط نداریم!"
البته جای تاسف دارد که کسی به گاوها اهمیت نمیدهد. آخر چرا مسئولین پاسخگو نیستند؟ شورش مرغها کافی نبود؟ حتماً باید شاهد شورش گاوها هم باشیم؟
بالأخره یا باید قیمت شیر بالا رود یا قیمت تخم مرغ پایین بیاید تا حس حسادت گاوهای محترمه برانگیخته نشود.
نکته: البته ناگفته نماند که نویسنده این مطالب چرت و پرت زیاد مینویسد. شما جدی نگیرید.