!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند .*.*. بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانه‌ی ماست

!!!گلچین!!!

آخر این دردِ ‌تغافل که به پیمانهٔ ماست
آتشی از پیِ دردادنِ میخانهٔ ماست
این صدایی که ز بشکستنِ دل می‌شنوی
در حقیقت اثرِ نالهٔ زولانهٔ ماست
تا چو مجنون پیِ لیلایِ ترقّی برسیم
ذوقِ صحرایِ طلب در دلِ دیوانهٔ ماست
غمِ گیسویِ پریشانِ ترقّیِّ وطن
بس که گلچین ز چمن،‌صبح و مسا گل شکند
بلبلان! باغ و چمن جمله عزاخانهٔ ماست

پیام های کوتاه
  • ۶ خرداد ۹۲ , ۰۲:۱۰
    شکر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۳:۱۴
    احساس
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۲ , ۱۲:۳۸
    رفیق
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۶:۴۸ - سید حمید
    ممنون
نویسندگان

۲۲۷ مطلب توسط «قاصدک» ثبت شده است

۲۹
تیر
۹۲

غذا های دانشگا های مختلف دنیا...

 

  • قاصدک
۲۹
تیر
۹۲

آنکــــس کـــــه نــدارد هنـــر عشـــق و محبت

زو  رحـــــــم مجویید که این نیز  ندارد

آلــــوده ام امــــا همــــه شب غـــرق  مناجات

با دوست  سخن  اینهمه  پرهیز  ندارد

گــــیتی همه اویست و هم او  هیچ  بجز لطف

از  وســـع نظـــر  با مــــن  ناچیز  ندارد

عــاشـــق ز ســـر مستی  اگـــر  کــرد خطایی

معشــــــوق  که  بحث  گله آمیز  ندارد

ســر گـــــرمی بازار جهان داد و ستد هاست

آن وام  خداییست  کـــــــه  واریز  ندارد





  • قاصدک
۲۹
تیر
۹۲

غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست

غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست !

باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل

گریه باغ فزون تر شد و چون ابر گریست

باغبان آمد و یک یک همه گلها را چید

باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی است

باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل ؟!

گفت : پ‍‍ژمردگی اش را نتوانم نگریست

من اگر ز روی هر شاخه نچینم گل را

چه به گلزار و چه گلدان دگر عمرش فانی است

همه محکوم به مرگند چه انسان ، چه گیاه

این چنین است همه کاره جهان تا باقی است !!!

گریه ی باغ از آن بود که او میدانست

غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست !!

رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود

می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست  

        

        

  • قاصدک
۲۹
تیر
۹۲

دنیا همچون آینه های روبروی هم است،


فقط تکرار است و تکرار...


اما باز فریبش را میخوریم و کنجکاوانه،


 در پی انعکاس تصویر تازه ای هستیم!


حبابی تو خالی که عکسی زیبا در آن روح را میفریبد...




  • قاصدک
۲۹
تیر
۹۲


زدگی همچو رود پرخروشی است که جریان دارد


در تلاطم آن غرق شوی،باخته ای!


  • قاصدک
۲۹
تیر
۹۲

با فردی که در حال عبور بود برخورد کردم
اووه ! معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام.
دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ؟!

کمی بعد از آنروز، در یک غروب غمگین مشغول پختن شام بودم. دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد اما همینکه برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش ولی بدون کمترین توجهی با اخم به او گفتم: "اه ! ازسرراه برو کنار" قلب کوچکش شکست و رفت ! اصلا نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم ...

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:
وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی !
برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی.
آنها گلهایی هستند که او برایت آورده بود. خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی ...
او تنها به این خاطر آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه
هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی

در این لحظه بود که احساس حقارت کردم و بی امان اشکهایم سرازیر شدند.

آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم ... بیدار شو کوچولو، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم. نمی بایست اونجور سرت داد می کشیدم
دخترم گفت : اشکالی نداره مامان چون من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو ...

کوچولوی من ادامه داد : اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگل هستن. میدونستم دوستشون داری، مخصوصا آبیه رو ...

آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکت یا موسسه ای که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشین جدیدی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد؟
و به این فکر کنید که ما خود را عجیب وقف کار میکنیم و به خانواده مان آنطور که باید اهمیت نمی دهیم!

چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !
اینطور فکر نمی کنید؟!
به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟!

 
تصاویری شگفت انگیز و زیبا از باغ های عمودی و معلق

  • قاصدک
۲۹
تیر
۹۲

لبخند بزنید به دلایل زیر:



لبخند بزنید به دلایل زیر



نتایج بررسی ها نشان می دهد، لبخند زدن هم برای خود فرد و هم برای اطرافیان مفید است. روان شناسان معتقدند که لبخند زدن روی اطرافیان فرد تاثیر مثبت می گذارد. در این مطلب 7 دلیلی که باید لبخند بزنیم بررسی شده که عبارت است از :

1 - افزایش اعتماد :
نتایج یک تحقیق نشان می دهد افراد به فردی که لبخند می زند، ۱۰درصد بیشتر اعتماد دارند.

2 - باعث بخشش می شود :
با افراد خطاکاری که لبخند می زنند ملایم تر برخورد می شود. مهم نیست این لبخند قلابی، غم انگیز یا واقعی باشد، زیرا در بخشیدن فرد خطاکار موثر است.

3 - کسب همدلی دیگران :
خرید کادو سالروز ازدواج تان را فراموش کرد ه اید؟ اسم کسی را از یاد برده اید؟ با لبخند می توانید همدلی بقیه را به دست آورید. افراد مقابل به جای پافشاری روی آن چه که فراموش کرده اید با دیدن لبخندتان بالاخره شما را می بخشند.

4 - درمان درد :
لبخند زدن راهی برای کاهش اندوه ودرد است.

5 - توانایی فکر کردن :
لبخند زدن، علاوه بر ایجاد احساس راحتی، توجه و توانایی فکر کردن را افزایش می دهد. نتیجه آزمایش این فرضیه نشان می دهد داوطلبانی که لبخند می زنند در کارهایی که نیاز به کل نگری و دقت بیشتری دارد موفق تر از دیگران هستند.

6 - جذب دیگران :
محققان دریافتند، برقرار کردن ارتباط چشمی با دیگران تا ۲۰درصد و لبخند زدن تا ۶۰درصد باعث جذب شدن فرد مقابل می شود.

7 - طول عمر :
افرادی که عادت به لبخند زدن دارند، عمر طولانی تری می کنند.
  • قاصدک
۲۹
تیر
۹۲


الله اکبر


صحبت از گرمای هوا بود که به ماه رمضان رسید …
- امسال روزه می گیری؟
+ اگه خدا بخواد …
- منم می گیرم، ولی کدوم پزشک این همه سختی رو برا بدن تایید می کنه ؟
+ همون که وقتی همه پزشکان جوابت کردن ، برات معجزه می کنه !

  • قاصدک
۲۷
تیر
۹۲

از قدیم گفتن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

 

 

 

  • قاصدک
۲۷
تیر
۹۲

  

سحرگاهان به قصد روزه داری// شدم بیدار از خواب و خماری

برایم سفره ای الوان گشودند// به آن هر لحظه چیزی را فزودند

برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استیک با نان برشته

خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم// کمی از این کمی از آن چشیدم

پس از آن ماست را کردم سرازیر// درون معده ام با اندکی سیر

وختم حمله ام با یک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ

سپس یک چای دبش قند پهلو// به من دادند با یک دانه لیمو

خلاصه روزه را آغاز کردم// برای اهل خانه ناز کردم

برای اینکه یابم صبر و طاقت// نمود م صبح تا شب استراحت

دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا// کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا

به افطاری برایم شد فراهم// زدم تو رگ کمی از زولبیا هم

وسی روزی به این منوال طی شد// نفهمیدم که کی آمد و کی شد

به زحمت صبح خود را شام کردم// به خود سازی ولی اقدام کردم

به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه روزه ده کیلو فزودم

اگرچه رد شدم در این عبادت// به خود سازی ولیکن کردم عادت

خدایا ای خدای مهر و ناهید// بده توش و توانی را به« جاوید»

که گیرد سالیان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه


  • قاصدک