آخرین جمعه سال است کجایی آقا ؟
عاشقی بی تو محال است کجایی آقا ؟
- ۳ نظر
- ۲۶ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۰۱
یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم
دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا
نمیکنید؟
لحظه های با تو بودن
از عمرم حساب نمی شوند !
از آخرتم حساب می شوند !
از بهشت !!!
*****
قشنگ ترین لحظه ی عمر ، لحظه ی با تو بودنه
حتی اگه نباشی تو ، عطر تن تو با منه
احساس قلب من شده ، بودن با تو تا ابد
نمیشه حتی توی خواب ، قید نگاه تو رو زد
خوب می دونم که گوش تو ، از حرف عاشقی پره
اما بدون که سرنوشت ، بی تو رقم نمی خوره
*****
کوتاه می گویم دوستت دارم
اما از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم !
*****
لحظه های با تو بودن
از عمرم حساب نمی شوند !
از آخرتم حساب می شوند !
از بهشت !!!
*****
وقتی کسی را دوست دارید
در دلِ زمستان هم احساس بهاری بودن دارید
به راستی دوست داشتن چقدر زیباست !
*****
زندگی معنای پیچیده ای نداره
همین که تـــــــو کنارم باشی یعنی زندگی
*****
با تیتر بزرگ دوستت دارم !
من پاورقی کتاب عشق توام
در توصیف یک عاشق
*****
برای پروانه شدن پیله ی دستان تو کافیست
من را محکم تر در آغوش بگیر
*****
تمام امید آسیابان به وزش باده
تا آسیابش از کار نیفته
قلبم آسیاب ، خودم آسیابان و نفسهایت باد ...
*****
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم
مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
من به آن محتاجم !
*****
روشن ترین روزها در انتظارت خواهد بود
چون من آفتاب را برایت آرزو کردم !
*****
تو زندگی بعضی چیزا بزرگ و بعضی چیزا کوچیکن
بعضی چیزا ساده بعضی چیزا مهم هستن
بزرگ مثل عشق ، کوچیک مثل غم
ساده مثل من ، مهم مثل تو !
*****
میدونى فرق تو با کبوتر چیه ؟
اون از قشنگیش اسیر میشه
تو با قشنگیت اسیر میکنى
*****
زیباترین جهان را تو ساخته ای !
اینجا در دلم وقتی که هستی
*****
قلمی خواهم ساخت از نی باغ بهشت
جوهر از شیشه ذات
کاغذ از صفحه دل
نور از شمع حیات
تا بنویسم همه جا نام زیبای تو را ...
*****
تو را سفید می نویسم که ازدحام تمام رنگ هاست
و عاشقانه می خوانم
عشقی که حاصل جمع تمام عاطفه هاست
*****
تفاوتی ندارد خواب باشم یا بیدار :
زیباترین تصویر پیش چشمانم همیشه " تویی "
*****
از نگاهت تا دلم رنگین کمان گل می کند …
با تو باید مثل باران حرف زد !
*****
ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﯽ
که ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺮﻩ هوا ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩﻩ
*****
دوست دارم افعال بی قاعده عشقت را
وقتی بی واسطه مفعول لبهای تو می شوم !
*****
برایت یک بغل گندم ، دلی خشنود از مردم
برایت سفره ای ساده ، حلال و پاک و آماده
برایت شور پاییزی ، که برگ غم فرو ریزی
برایت یک غزل احساس ، دو بیتی های عطر یاس
برایت هر چه خوبی هست
دعا کردم دعا کردم
گفت:«با برادر فلانی کار دارم»
گفتم:« لطفا سلاحتون رو تحویل بدید»
گفت:« الله اکبر»
گفتم:« یعنی چی؟؟»
گفت:« ما مسلح به الله اکبریم!»
مرد آن بزم نبودیم سواران رفتند
وای برما
حسرتا از ماندن...
ااین شعر کاندیدای شعر برگزیده سال ۲۰۰۵ شده.
توسط یک کودک آفریقایی نوشته شده که در همان سال
در سازمان ملل خوانده شد و استدلال شگفت انگیزی داره
This poem was nominated poem of 2005.
Written by an African kid, amazing thought :
“When I born, I Black, When I grow up, I Black,
When I go in Sun, I Black, When I scared,
I Black, When I sick, I Black,
And when I die, I still black…
And you White fellow, When you born,
you pink, When you grow up, you White,
When you go in Sun, you Red,
When you cold, you blue,
When you scared, you yellow,
When you sick, you Green,
And when you die, you Gray…
And you call me colore???
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم،
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم،
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم…
و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای،
وقتی بزرگ میشی، سفیدی، وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی،
وقتی سردت میشه، آبی ای، وقتی می ترسی، زردی،
وقتی مریض میشی، سبزی، و وقتی می میری، خاکستری ای…
و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟
غافل از اینکه تمام گناهانم، گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش می گردند
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید
غافل از اینکه آن دوره گرد، خود خدا بود
درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم
و درهمان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجوکنم
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست ... .
زنده یاد حسین پناهی
کاش میـــــــشد خاطــرت را از دلــــم بیرون کنم... حیف صاحبــــخانه را از خانه رانــدن مشکل است... مکـتب و مـــدرسه و استاد از مـــن بی خــــــبر... درس و مشق من تویـــــی غیـــــر " تــــو " خواندن مشکل است...
تمـــــام خنــــده هــ ــاے تـــلخ امروزم را مے دهـــــم
یکـــ ـــے از گریــ ــهـــ هــــاے شیــرین کودکــ ـے ام را
پــــس بــــــده . . .